نافع بن هلال بجلی

معنی کلمه نافع بن هلال بجلی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نافع بن هلال بجلی (جملی) از اصحاب امیرمؤمنان و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهیدان کربلا است.
برخی گفته اند: نام درست این شهید، نافع بن هلال است و به غلط، هلال بن نافع ثبت شده است. در مثیر الاحزان نام شهید هلال بن نافع جملی آمده است. (شیخ مفید در کتاب الارشاد، نام او را نافع بن هلال بجلی» ذکر کرده است؛ ولی در تاریخ طبری به جای بجلی» «جملی» آمده است و ظاهراً جملی» درست است. مرحوم شوشتری در قاموس الرجال نام این شخص را نافع بن هلال جملی ثبت کرده است و شیخ طوسی در کتاب رجال خود، او را از اصحاب امام حسین (علیه السّلام) شمرده است. ولی محمد بن ابی طالب در مقتلش نام او را به «هلال بن نافع بجلی» تبدیل کرده است و این ابن سعد بوده است. مؤلف کتاب ابصار العین چنین آورده است: هو نافع بن هلال بن نافع بن جمل بن سعد العشیرة بن مذحج المذ حجی الجملی سپس یادآوری کرده است که در بعضی کتاب ها «هلال بن نافع» آمده که اشتباه است؛ و درباره «جملی» آورده است که او منسوب به «جمل، است که تیره ای از مذحج است. و در بعضی کتاب ها بجلی آمده که اشتباه واضح است. )نافع بن هلال بن جمیل از اشراف عرب و از شجاعان آن ها و مردی بزرگوار و از قاریان قرآن کریم و از نویسندگان حدیث بود. او به خدمت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در آمد و از اصحاب ایشان گردید و در جنگ های سه گانه حضرت (علیه السّلام) شرکت جست. نافع از مردان تیره جمل، یکی از شاخه های قبیله مذحج بوده و تباری یمنی داشته است. او قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد و در میانه راه و در منزلگاه «عذیب الهجانات» همراه چند تن دیگر به کاروان امام حسین (علیه السّلام) پیوست.
تجدید بیعت با امام
روز دوم محرم، امام حسین (علیه السّلام) وارد کربلا شد. ایشان در این روز اهل بیت (علیهم السّلام) و یارانش را جمع کرد، حضرت (علیه السّلام) ابتدا به اهل بیت خود نگاهی کرد و گریست سپس فرمود: «اللهم انا عترة نبیک محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدنا و تعدت بنی امیه علینا اللهم فخذ لنا بحقنا و انصرنا علی القوم الظالمین؛ خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) هستیم که اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.» بعد رو به اصحاب کرده، فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است، پس هر گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می شوند.»
اظهار وفاداری به امام
پس از سخنان امام (علیه السّلام) اصحاب و یاران امام (علیه السّلام) در حمایت از آن حضرت (علیه السّلام)، یکی پس از دیگری برخاستند و ضمن اعلام حمایت خویش از آن حضرت (علیه السّلام) بر بیعت مجدد خود با ایشان پای فشردند.نافع بن هلال از جمله این یاران بود. او در حالی که بر پای ایستاده بود امام (علیه السّلام) را خطاب قرار داد و گفت: «انت تعلم انّ جدّک رسول الله لم یقدر ان یشرب النّاس محبّته ولا ان یرجعوا الی امره ما احبّ و قد کان منهم منافقون یعدونه.....؛ شما می دانید جدتان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، یا آن ها را آن گونه که خود دوست داشت تحت فرمان خود در آورد. این در حالی بود که بعضی از یارانش از منافقان بودند، به آن حضرت (علیه السّلام) وعده یاری می دادند، و در نهان بر او نیرنگ می بستند، او را هنگام برخورد از عسل شیرین تر ملاقات می کردند، ولی پشت سر از حنظل (میوه ای شبیه هندوانه با مزه ای بسیار تلخ است که در بیابانهای حجاز می روید این میوه سنبل تلخی در میان عرب است.) تلخ تر بودند، تا این که خداوند متعال جان مبارکش را ستاند؛ وضعیت پدرتان علی (علیه السّلام) نیز همین گونه بود. قومی برای یاری رسانیدن به او، گردش را گرفتند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین به جنگ علیه او برخاستند و قومی با او مخالفت ورزیدند تا این که اجلش فرا رسید و به سوی رحمت و رضوان الهی پر کشید.امروز شما نزد ما همان گونه اید. کسانی عهد خود شکسته اند و از تحت بیعت بیرون شده اند، پس این بیعت شکنی به کسی جز خودشان ضرر نمی رساند و خداوند بی نیاز از آنان است. پس ما را در حالی که رشد یافته و در سلامت هستید به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت ده، که به خدا قسم، ما از تقدیر خداوندی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیات و بینشهای خود رفتار می کنیم. هر که شما را دوست بدارد ما به او مهر می ورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش می داریم.»
آوردن آب برای حرم
...
[ویکی شیعه] نافع بن هلال جَمَلی، صحابی امام علی و از شهدای کربلا. او در جنگ های جمل، صفین و نهروان شرکت داشت. نافع در عذیب هجانات به کاروان امام حسین پیوست و روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. او در سخنانی حمایت و وفاداری خود را نسبت به امام حسین نشان می د اد.
در بعضی از منابع تاریخی و مقاتل، نام نافع بن هلال با نام هلال بن نافع اشتباه ثبت شده است. در حالی که هلال بن نافع نیز در واقعه کربلا حضور داشته ولی جزو سپاهیان عمر بن سعد و از گزارشگران آن واقعه است.
نافع بن هلال از تیرۀ جمل، یکی از شاخه های قبیلۀ مَذحِج بوده و تبار یَمَنی داشته است. در منابع تاریخی با نسبت جَمَلی، بَجَلی، مُرادی، و بَجَلی مرادی از او یاد شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه نافع بن هلال بجلی

33- نافع بن هلال بجلّى (يا: جملى ) از بزرگان بزرگوار و شجاع شيعه ، كه ازقاريان قرآن و حاملان حديث و از اصحاب اميرالمؤ منين بود و در ركاب آن حضرت ، در سهجنگ جمل ، صفين و نهروان شركت داشت . (ابصار العين ، ص 86).
نافع بن هلال كه يكى از شجاعان لشكر امام حسين عليه السّلام بود، تيرهاى مسموم داشتو اسم خود را بر فاق تيرها نوشته بود شروع كرد به افكندن آن تيرها بر دشمن و مىگفت :
من نافع بن ابى الحمراء قال شهدت رسول الله صلّى اللّه عليه و آله ثمانية اشهر اذاخرج الى صلاة الغداة مرّ بباب فاطمة فقال : السلام عليكماهل البيت و رحمة الله و بركاته انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا. بحار / 43 / 53
5.اباضيه : مؤ سس اين فرقه عبدالله بن اباض (م . 86 ه‍ق )است . برخى برآن اند كهعبدالله رهبر سياسى اين گروه بوده است و رهبرى علمى و دينى بر عهده جابر بنزيدالعمانى مى باشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤ سس فراقه ازارقه ) همراهىمى كرد اما پس از مطلع شدن از آراى افراطى از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمدخروج كرد و سپاه مروان در محلى به نام تباله با او جنگيد. جابر بن زيد از سراناباضى مذهب و از همين قبيله اند. از اين رو تبليغ جابر در عمان مؤ ثر واقع شد و بسيارىاز مردم آن ديار، مذهب اباضى را پذيرفتند. ظاهرا هم زمان باانحلال حكومت بنى اميه در سال 132 هجرى جلندى بن مسعود موفق شد تا حكومت اباضىرا در عمان تاءسيس كند. اما به زودى سفاح خليفه عباسى سپاهى به عمان فرستاد وحكومت جلندى را در سال 134 هجرى از ميان برداشت . پس از مدتى اباضيه بار ديگر درعمان حاكميت يافتند و اين وضعيت حدود صد سال ادامه داشت تا اينكه در ميان اباضيهاختلافاتى رخ داد و پس از آن سپاهى از سوى معتضد عباسى به عمان حمله كرد و بارديگر حكومت اباضيه را برچيد اما عقيده بيشتر مردم همچنان اباضى باقى ماند.(24)
خوارج ازارقه دشمنان خود را در جهنم ، جاويد مى دانستند. اين فرقه با نافع بن ازرقبيعت كرده ، وى را اميرالمؤ منين مى گفتند. گروه خوارج عمان و يمامه نيز با آنان هم آهنگشده و گروهى در حدود 20 هزار نفر گرديدند و به طرف خوزستان رفته ، بر اهواز وفارس و كرمان دست يافتند و ماليات آن سامان را در اختيار خود گرفتند. استاندار بصرهعبدالله بن حارث كه از سوى عبدالله بن زبير منصوب شده بود، سپاهى به فرماندهىمسلم بن عيسى بن كريز براى سركوبى خوارج اعزام داشت در منطقه دولاب اهواز ميان دوسپاه جنگ در گرفت ازارقه پيروز شدند ابن زبير بار ديگر نيروهائى براىسركوبى خوارج اعزام كرد كه با شكست روبرو شدند.
وقتى عبداللّه زبير در مكه به حكومت رسيد، گروهى از اين افراد شورشى و خارجى درعراق به سركردگى نافع بن ازرق ، و گروه ديگرى در يمامه به زعامت ((نجدة بنعامر حرورى )) آشكار گشتند.
مـؤ لف : ايـن مـعـنـا را قمى هم در تفسير خود به سند خويش از ابى الربيع از ابى جعفر(عـليـه السـلام ) در پاسخ از سوالات نافع بن ازرق روايت كرده . و نيز الدر المنثور آنرا به چند طريق از سعيد بن جبير و ابن جريح و ابن زيد روايت كرده است .
سپس ، نافع بن هلال از جا بلند شد و عرض كرد: اى پسررسول خدا! تو مى دانى كه جد پيامبر خدا هم نتوانست محبت خود را دردل هاى همه جاى دهد و چنانچه مى خواست ، همه فرمان پذير او نشدند، زيرا كه در ميانمردم ، منافقانى بودند كه نويد يارى مى دادند ولى دردل نيت بى وفايى داشتند، اين گروه در پيش روى ازعسل شيرين تر و در پشت سر، از حنظل تلخ ‌تر بودند! تا خداىمتعال او را به جوار رحمت خود برد، و پدرت على عليه السلام نيز چنين بود، گروهى بهيارى او برخاستند و او با ناكثين و قاسطين و مارقينقتال كرد تا مدت او نيز به سر آمد و به جوار رحمت حق شتافت ، و تو امروز نزد ما برهمان حالى ! هر كس پيمان شكست و بيعت از گردن خود برداشت ، زيانكار است و خدا تو رااز او بى نياز مى گرداند، با ما به هر طرف كه خواهى به سوى مغرب و يا مشرق ،روانه شو، به خدا سوگند كه ما از قضاى الهى نمى هراسيم و لقاى پروردگار راناخوش نمى داريم و ما از روى نيت و بصيرت هر كه را با تو دوستى ورزد، دوست داريم، و هر كه را با تو دشمنى كند، دشمن داريم . (520)
15 - همين نافع بن جبير چنان بود كه چون جنازه اى تشييع مى شد مى پرسيد اين جنازهكيست ؟! اگر مى گفتند: ((قريشى ))است مى گفت : ((واقوماه !))و اگر مى گفتند: عربغير قريشى است مى گفت : ((وابلدتاه !))(يا:وامادتاه !))و اگر مى گفتند ((مولى))است مى گفت : ((مال خداست هر چه را بخواهد مى گيرد و هر چه بخواهد بر جاى مىگذارد!))(199)
نافع بن عبدالرحمن با کُنیهٔ ابوعبدالله یا ابو رُوَیم (؟-۷۸۵م ) قاری اهل مدینه از قاریان هفتگانه، ایرانی‌اصل اصفهانی بود.