نائب مناب. [ ءِ م َ ] ( ص مرکب ) جانشین. خلیفه. قائم مقام. ( ناظم الاطباء ) : و ما ضامن و صاحب عهد شدیم ازجانب امیرالمؤمنین و عامل او فلان بن فلان و آن کسی که قایم مقام و نائب مناب او باشد. ( تاریخ قم ص 152 ). بود سنان تو نائب مناب صد فتنه شود حسام تو قائم مقام صد طوفان.وحشی.ماه او نائب مناب آفتاب انجمش قائم مقام ماهتاب.صهبا.رجوع به نائب و نایب شود.
معنی کلمه نائب مناب در فرهنگ فارسی
جانشین . خلیفه .
جملاتی از کاربرد کلمه نائب مناب
(ما) در اينجا نائب مناب (ان ) شرطيه به معناى آن است . و منظور از (ننسها)ظاهرا تاءخير انداختن حكم جديد است (مثلها) مربوط به ننسها است . خلاصه مطلب آيهچنين است كه اگر آيه اى و يا حكمى را بين ببريم ، بهتر از آن را در جاى آن مى آوريم . واگر آوردن آن را تاءخير بيندازيم نظير آن را كه رفع احتياج كند، مى آوريم .