نا گریانی
معنی کلمه نا گریانی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نا گریانی
گریانی و پرزهری با خلق چه باقهری مانند سر بریان گشته که منم خندان
چشم گریانی که آرد خون غیرت را به جوش پیش من خوشتر بود از روی خندان بهشت
کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی که از هر خنده بر دل می رسد زخم نمایانی
پیش دیوان مبر اندوه دل و مگری که بخندند چو بینند که گریانی
سراسر بو نیاز و عجز دور، اول ناز و استغنا دگر حسنونک سراپا سینه عشقونک چشم گریانی
از آن ترسم که شهری را برد سیل از این چشمان گریانی که دارم
از ظلم تو بر ماست جهان ظلمانی بس گریه نصیب ماست تا گریانی
از غم کیست کاین چنین شب ور وز همچو ابر بهار گریانی
گل رخسارهات آب دگر دارد، سرت گردم به رویت بوده امشب باز حیران چشم گریانی
ز شرم عشق اسیر تو آب گشته مگر؟ که شد ز دام تو هر حلقه، چشم گریانی