ناگذران. [ گ ُ ذَ ] ( نف مرکب ) ناگزیر. ضروری. دربایست. غیرقابل اجتناب. واجب. لابدمنه. که کمال احتیاج بدوست و از آن چشم نتوان پوشید. ( یادداشت مؤلف ) : که امروز سوری ناگذران این دولت است. ( تاریخ بیهقی ). بنده را شادیی است ناگذران که گذر سوی کوی غم دارد.سوزنی.پنداشتی که ناگذرانی تو در جهان پندار تو بس است عذاب تو ای پسر.عطار.بی نظیری چو عقل و بی همتا ناگزیری چو جان و ناگذران.عطار.ناگذرانی تو خلق را که ز بس لطف ساکنی از تست عالم گذران را.شمس طبسی. || ناگوار. ( یادداشت مؤلف ) : گفتی چه میخوری که سفالین [ کذا ] لبت تر است درد فراق ناگذران تو میخورم.خاقانی.
جملاتی از کاربرد کلمه نا گذران
اولین جنبشهای خودآگاه سوسیالیستی در دههٔ بیست و سیِ قرنِ ۱۹ آغاز شدند. طرفداران فوریه، اوون و سنسیمون مجموعهای از تحلیلها و تفسیرهای اجتماعی را ارائه کردند. خصوصاً اوونیها با جنبشهای طبقهٔ کارگر مانند چارتیستها در پادشاهی متحده همپوشانی داشتند. چارتیستها تعداد قابلِتوجهی از افراد را حول «منشور خلق ۱۸۳۸» متحد کردند که به دنبال اصلاحات دموکراتیک با تمرکز بر حق رای عمومی برای تمام مردان بزرگسال بود. رهبران این جنبش خواهان توزیع عادلانهتر درآمد و شرایط بهتر زندگی برای طبقات کارگر شدند. اولین اتحادیههای کارگری و انجمنهای تعاونی مصرف به دنبال جنبش چارتیست ایجاد شدند. پیر ژوزف پرودون فلسفهٔ همیاری خود را ارائه داد. مطابق این تفکر «همه، چه به شکل انفرادی و چه به عنوان عضوی از یک تعاونی مشترک، دارای این حق هستند که صاحب و استفادهکننده از زمین و دیگر منابع لازم برای گذران زندگی خود باشند».
جوان نابغهای به نام مایک راس (پاتریک جی. آدامز)که دانشجوی اخراجی دانشگاه هاروارد است برای گذران زندگی اش مجبور به فروش مواد میشود. در زمان انجام معامله متوجه حضور پلیس میشود و در حین فرار، خود را در مکان مصاحبه برای دستیاری یکی از وکلای بزرگ نیویورک هاروی اسپکتر (گابریل مکت) مییابد.
جرمی بزرگ در گذرانی بعذر خرد وینست خود ستوده ترین خصلت کرام
خدایان با رضایت قدرت خود را تسلیم میکنند تا امنیت و گذران همیشگی را به دست آورند. برای گذران خدایان، بشریت آفریده میشود. روح شورشگر انسان که در «داستان طوفان» (آترام-هاسیس) دیده میشود، در اینجا جایگاهی ندارد. برترین نیکی برای انسان این است که جایگاه خود را نظم الهی کائنات بیابد و دریابد.
چند باشد به عالم گذران عسرت ما و عشرت دگران؟
بدينسان ، آفريدگار جوان و انسان كه پروردگار او هم هست در دين - زندگى ما - خواه زندگى هاى پست باشد و خواه زندگى انسانى و حيات طيبه - على رغم ارادى و آگاهانه بودن آن زندگى ها كه اختيار مى كنيم ولايت تكوينى دارد. زندگى هاى ما بدون ولايت تكوينى او گذران نمى شود. مى ماند بحث ولايت تشريعى او.
از سرم در گذران خواب خوشت خوش بادا عاشقم من همه شب در غم و سودا باشم
کلود وریلهون Claude Vorilhon نویسنده کتاب انسانگرایی اقتصادی پیشنهاد کرد که تمام کارمندانی که کار آنها توسط اتوماسیون جایگزین شده باید درآمد اضافه دریافت کنند و کل مردم نیز باید حداقل مبلغ مورد نیاز برای گذران زندگی را بهطور ثابت دریافت کنند که این مبلغ سهم آنها از مزیتی است که توسط اتوماسیون ارائه میشود. انسان گرایی اقتصادی از پرداخت مبلغ ثابتی به مردم توسط دولت حمایت میکند.
جامی اگر ز لطف تو عذر گناه خواست لطفی نما و در گذران این گناه ازو
و الّا اگر ما را میخواهد، ولایت تالش را تخلیه کرده، در وقت آمدن قشون روسیه به تالش، تالش را به تحویل روسیه بدهد و خودش از سرحد [به] این طرف ساکن نموده باشد که ولایت شهر اردبیل را مع ولایت کرگانرود و اسالم و ویلکیج، در عوض تالش به او التفات نمودیم که گذران خود را در آنجا با کمال آسودگی بگذارند و عهد و میثاق با او کردم [که] چقدر همین دولت قزلباشیه برقرار است، همین ولایتهای مزبوره در تحت تصرف او، در دست اولادان او بر سبیل خالصه بماند.
عمر بگذشت به بیحاصلی و بیخبری دوست خود شدت عمر گذران میداند
نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم که بد و نیک جهان گذران میگذرد
مردم این روستا بیکاری را بد میدانند و همه با هم، با کار و تلاش در کارگاه های تولید مبل، بدون کمک دولت، نرخ بیکاری را به صفر رساندهاند. نه تنها همه مردم این روستا شاغل هستند، که نیروی کار از مناطق اطراف، مانند بهارستان، ری، قدس، شهریار و تهران به وهن آباد می آیند و مردم این روستا علاوه بر گذران زندگی خود، توانسته اند، مخارج بسیاری از دانشآموزان و دانشجویان دانشگاههای مختلف را تهیه کنند.
چون مؤ يد الملك بيرون رفت ، خواجه ديگر باره بگريست و با حاضران گفت : به خدازندگانى بقالان و عيش ايشان از من خوشتر است ، زيرا كه بقالان و عيش ايشان از منخوشتر است ، زيرا كه بقال بامداد بدكان آيد و شبانگاه بخانه رود، و رزقى كه خداىتعالى روزى كرده باشد با اهل و عيال خويش بخورد و فرزندان پيش او جمع شوند و اوبه ديدار ايشان خرم و خوشدل باشد و من با اين جاه و وسعت و عنوان اين فرزند را كهباين سن رسيده است چند نوبت معدود ديده ام ، و عمر عزيز من درتحمل مشاق اسفار و ارتكاب خطرها مى گذرد، و شب و روز مستغرق مصالح سلطان و ممالكو لشگر و خدم و حشم او است ، و با اين همه كاشكى از دشمنان و حسودان ايمن بودمى ! وچون اوقات به چنين حالات گذران باشد لذت عيش خويش كى توانم يافت ! و بندگىخداى عزوجل كه در وجود جهت آن آمده ايم چگونه توانم پرداخت !(93)
«خیلی زود پدرم را از دست دادم. ۹ سال داشتم و بزرگترین فرزند خانواده بودم. ما چهار تا بچه بودیم و مادر به زحمت ما را بزرگ کرد. ناچار مرا به پرورشگاه اصفهان فرستادند و سه سال آنجا در مدرسه شاهعباس تحصیل کردم، خوب آن زمان جنگ بود و همه در مضیقه بودند، دوران سختی بود. بعد از سه سال به تهران بازگشتم و به مدرسه مهر رفتم در آنجا بهترین نمراتم در نقاشی بود بعد به دبیرستان تمدن رفتم. مدیر مدرسه تمدن هم مرا به عنوان دستیار به نقاشان توصیه میکرد. برای نقاشی سقف سفارت مصر، ناصر مانی به دنبال جوانی برای دستیاری میگشت و مدیر مدرسه تمدن مرا به وی پیشنهاد کرد. ساختمان سفارت آن زمان مصر، اکنون به موزه آبگینه و سفالینه تبدیل شدهاست. بعد انجمن مشاگویت (فرهنگ) درست شد که عدهای از جوانان را برای ادامه تحصیل به ارمنستان فرستاد. من در ابتدا به انگلیس رفتم و در رشته معماری درس آموختم و دیپلم معماری گرفتم. معماری را هم به این دلیل انتخاب کردم که در سالهای آخری که ایران بودم به این کار مشغول بودم، چون آن زمان هم مانند الان از نقاشی نمیشد گذران زندگی کرد. من برای یک معمار کارهای تزینات داخلی میکردم و به این ترتیب وارد عرصه معماری شدم.»
بر یاد تو بی تو این جهان گذران بگذاشتم ای ماه تو از بی خبران
در سال ۱۳۵۵ فیلم طوطی را بر اساس رمان خودش ساخت که این فیلم به دستور وزارت فرهنگ و هنر وقت توقیف شد و هیچگاه به نمایش عمومی در نیامد.زکریا هاشمی چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران مشغول فعالیت بود. پس از شروع جنگ ایران و عراق برای تهیه چند فیلم به جبهه جنگ رفت که حاصل آن حضور، کتاب چشم باز گوش باز شد که روایتی از زشتیها و فجایع جنگ است. هاشمی سرانجام در سال ۱۳۶۳ به فرانسه مهاجرت کرد و در آنجا برای گذران زندگی به شغل آشپزی روی آورد.
عمر گذران را تبه مگردان بعد از تو مه و هفته بیشمار است
خیلش گذران به هر کناره چون گله گور بی شماره
اسب شادی و طرب در صف ایام در آر مگر از زحمت اسبت برمند این گذران