ناکشتنی. [ ک ِ ت َ ] ( ص لیاقت ) غیرقابل زرع. مقابل کشتنی. رجوع به کشتنی شود. ناکشتنی. [ ک ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) که نبایدش کشت. که نتوان کشتش. که به قتل رساندنش روا نیست. مقابل کشتنی. رجوع به کشتنی شود.
معنی کلمه نا کشتنی در فرهنگ فارسی
که نبایدش کشت . که نتوان کشتش
جملاتی از کاربرد کلمه نا کشتنی
گر کشتنی است بنده خسرو بیهوده چه در عذاب داری؟
استدعا از لطف بنده نوازت آن است که پیش از آنکه باد حسرت و حرمان غبارم از آستان ارادت باز پردازد سایه بر این خاک افکنی اگر سر موئی و هوائی پرده دری دیدی، کشتنی سوختنی باشم و گردن زدنی. باقی فدایت.
هر چند کشتنی است ولی خون او مریز کافسوس باشد آنکه بود ناصبی شهید
به ملک گفت فتوای ائمه شرع. هرگز هیچکس را نکشتم الا که ائمه فتوا دادند که او کشتنی است.
پاره کرد و بست اندر دشمنی دشمنی سهل است اندر کشتنی
بیمعرفت به فتوی تحقیق کشتنی است از هر سری که مغز ندارد برآر مغز
دگر کشتنی بود آن کشته نیز ز بد بدکنش را نه راه گریز!
شیخ گفت او را به ظاهر کشتنی است لیک در باطن خدادانه که کیست
گر کشتنی شد بیدلی، تا کی ز خلقم سرزنش؟ باری به تیغ خویش کش، چند از زبان دیگران؟
هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است از حرم صیدی که پا بیرون گذارد کشتنی است
نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
قتل صبر عبارت است از اینکه: هرگاه انسان یا حیوانی را که میتوان یک باره و با یک ضربه کشت و به قتل رساند، بسته و به تدریج و با ضربات متعدد زجرکش کنند به چنین کشتنی قتل صبر گفته میشود.