نا خوشگواری
معنی کلمه نا خوشگواری در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نا خوشگواری
چو جان جبرئیل از تابناکی چو آب سلسبیل از خوشگواری
نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری گه آب و گاه ناری گه صید و گاه دامی
عاشقان از خوردن زخمش نمی گردد سیر تیغ خوبان طرفه آب خوشگواری داشته است
صد میوه چو شیشههای شربت هر یک مزهای به خوشگواری
آب در پیمانه گردانیدهام زین درد بیش در سبوی خود شراب خوشگواری کردهام
تو آبی ما مثال کشت تشنه مگرد از ما که آب خوشگواری