میانه گیر

معنی کلمه میانه گیر در لغت نامه دهخدا

میانه گیر. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) آنکه حد وسط اختیار کند و از دو طرف افراط و تفریط برکنار ماند. ( یادداشت مؤلف ). آن که میانه دو چیز متضاد را می گیرد و نه مایل به این می شود و نه به آن. ( ناظم الاطباء ). آنکه از افراط و تفریط دور باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). میانه رو. معتدل. مقتصد. و رجوع به میانه رو شود.

معنی کلمه میانه گیر در فرهنگ فارسی

آنکه حد وسط اختیار کند و از دو طرف افراط و تفریط بر کنار ماند .

جملاتی از کاربرد کلمه میانه گیر

میان ابرو و چشم تو گیر و داری بود من این میانه شدم کشته این چه کاری بود
چو گردانست گردون از میانه کناری گیر و خوش میکن تماشا
تو از میانه میدان کناره گیر که اینجا جز آنکه در خم چوگان او چو گوست نگنجد
سه تن بازمانده به راه خود ادامه می‌دهند. دیاز آسیب‌دیده از ادامه‌ی راه باز می‌ماند. هندریک و اتوی مسیر را ادامه می‌دهند، در میانه‌ی راه گرگ‌ها به این دو می‌تازند، هندریک در هنگام فرار به رودی خروشان می‌افتد و در کشاکش با رود پایش در زیر آب در جایی گیر می‌کند، اتوی نمی‌تواند وی را بیرون بکِشد و هندریک در آب خفه می‌شود.