[ویکی فقه] موانع نفاق (قرآن). نَفَق، ایجاد سوراخى در زمین است که راه رهایى داشته باشد -همانند سوراخ موش - تدبّر در قرآن، از موانع نفاق:وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً. نساء/سوره۴، آیه۸۱. توجّه به علم و آگاهی خداوند از راز دل و عملکرد آدمى، مانع از نفاق و دورویی:وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ. آل عمران/سوره۳، آیه۱۶۷. ۱. ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۵، ص ۱۷۷، «نفق». ...
جملاتی از کاربرد کلمه موانع نفاق
در بعضى از روايات گناهان متعددى به عنوان موانع استجابت دعا ذكر شده از جملهسوءنيت ، نفاق ، تاءخير نماز از وقت ، بدزبانى ، غذاى حرام ، و ترك صدقه و انفاق درراه خدا است .
با نگاهى اجمالى به زندگانى رهبران دينى ، آشكار مى شود كه چه بسيار بوده اند،پيام آوران الهى كه در مسير دعوت خود پس از گذاشتن از تمامى موانع و مشكلات ، بامانع نفاق روبرو شده اند.
آنجا كه انسان خدا را از ياد مى برد و روح جمعى او تا روح شهوتتنزل مى يابد، در سيل خروشانى مى افتد كه هرگاه براى نجات خود دستى بيرونآورد، موجى ديگر او را به زير آب فرو مى برد، تا سرگردان در گرداب شيطانباقى بماند. نمونه اى روشن از اين سرگردانى ، نظريه فرويديسم است .اين نظريه كه تجربه عينى آن در غرب محقق شده و به شكست انجاميده است ، بر اينباور است كه انسان جهت فرار از نفاق و دورويى و براى سركوفت نخوردن روانش ،بايد علنا خواسته هاى شهوانى خود را ارضاء كند و موانع دينى و عقيدتى را از سر راهبرداشته ، خواسته هاى نفسش را پاسخ بگويد. اين نظريه از آنجا نشات مى گيرد كهفرويد و طرفدارانش ، تمام فضايل انسانى را چيزى جز دروغ و دوچهرگى نمى دانند.اما سخن پيروان مسلك كشف رذايل ، با فرض صحت ادعاى آنها، مانند آن است كه كسى براىفرار از باران به رودخانه پناهنده شود.
البته نپرداختن به چنين موضوع مهمى با آن همه بى توجهى كه قرآن كريم به آن كرده است ، خيلى دور از انتظار نيست . زيرا جامعه اسلامى به جز در يك دوره محدود تاريخى درصدر اسلام ، تجربه واقعى حكومت اسلامى را نداشته است تا در پرتو آن اهل دين در بسترى مناسب و به عنوان يك چالش اساسى فراروى حكومت اسلامى به اين موضوع بينديشند. پديده انقلاب اسلامى و در پى آن تشكيل حكومتى با داعيه اسلامى ، باب جديدى را در نگرش به مساله نفاق باز كرد. پساز مراحل اوليه انقلاب و رسوا شدن گروهك هاى نفاق و با پشت سر گذاشتن هشت سال دفاع مقدس كه واسطه جنگ فرصت چندانى براى حركت به جريان نفاق نمى داد، ما اكنون با ظهور يك حركت سازماندهى شده طيف نفاق روبرو هستيم كه شناسائى و برخوردبا اين گروه نيازمند بصيرتى است كه در سايه آن بسيارى از موانع ظهور برطرف مى شود و در صورت نبودن آن ، چه بسا بار ديگر واقعه اى چون كربلا در جامعه اسلامى واقع شود و ننگ مذلت بر تارك غافلان بنشيند.
بيتش سياسى نيرومند او موانع را تشخيص مى داد و براى رفع آن اقدامات لازم را به عمل مى آورد. آگاهى سياسى او عظيم و گسترده بود. او انگيزه هاى محورى و اصلى آن سوى موضع گيرى هاى نفاق آميز گروهكها را به سرعت تشخيص مى داد و براى خنثى ساختن آنها مبادرت مى ورزيد. در يك كلام مى توان گفت : دكتر بهشتى مردعمل بود و نه فقط مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمى كرد. منطق اواستوار بود و به كنه مسائل آگاه بود و مسائل را تحليل مى كرد و به طور مستدل راه هاى حل را به ياران پيشنهاد مى كرد. تدبير و تدبر يكى از ويژگيهاى ديگر او بود، مى دانست كه در كدام موقع كدام سخن يا اقدام مناسب است و سخن را چگونه بايد گفت و كار را تحت چه عنوانى بايد به انجام رساند كه هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانه اى به دست مخالفان داده نشود.
و همان طورى كه هر معلولى با نبود علتش ممتنع الوجود است با فرض بودن علت هم واجب الوجود خواهد بود، براى همان رابطه اى كه گفتيم در بين علت و معلول است . قرآن اين را نيز امضا كرده و خداى سبحان در موارد بسيارى از كلام خود ازطريق صفات علياى خود معلول ها و آثار آن صفات را اثبات كرده ، از آن جمله فرموده است :(و هو الواحد القهار)، (ان الله عزيز ذو انتقام )، (ان الله عزيز حكيم (ان اللهغفور رحيم ) و نيز استدلال كرده بر كثيرى از حوادث به ثبوت حوادث ديگرى كه قبلابوده ، از آن جمله فرموده : (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا به منقبل ) و از اين قبيل آيات ديگر كه در باره ايمان مؤ منين و كفر كفار و نفاق منافقين است . واگر قرآن كريم تخلف اثر را از مؤ ثر در عين وجود شرايط تاءثير و نبودن موانع آنجايز مي دانست هيچ يك از اين آيات و احتجاجاتى كه در آن شده صحيح نمى بود.