مملکت پناه

معنی کلمه مملکت پناه در لغت نامه دهخدا

مملکت پناه. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ پ َ ] ( ص مرکب ) از القاب پادشاه است ، یعنی پشت و پناه اهالی مملکت. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه مملکت پناه در فرهنگ فارسی

از القاب پادشاه یعنی پشت و پناه اهالی مملکت .

جملاتی از کاربرد کلمه مملکت پناه

پناه اهل هنر ، زین دین ، یگانه عصر که افتخار کنند مملکت به چون تو وزیر
تا حال ما گیلان بیه‌پس و گسکر و کهدم را به اقطاع شما مقرر کرده بودیم و الحال همت والانعمت پادشاهانه اقتضای آن نموده که مملکت بیه‌پس را به فرزندی شاه جمشیدخان، نوادهٔ مظفر سلطان، و گسکر را به امیره ساسان و کهدم را به کامران خلیفه واگذاریم. می‌باید که آن سیادت و سلطنت پناه دست تصرف از الکای مذکور بازداشته به وکلای ایشان گذارند و از سیادت ایشان احتراز و اجتناب نمایند
رسید مژده که آمد پناه دولت و دین خدیو مملکت علم و فضل صدرالدین
پشت و پناه ملت و دارای مملکت سر دفتر نتایج این هفت و آن چهار
از همه رنج مملکت برد پناه بر درت راستی آنکه بیش ازین نیست دوای مملکت
حشمت‌الملک هم به او پیغام فرستاد : که شنیده‌ام همچین خیالها دارید، اگر حقیقت داشته باشد می‌آیم سیستان را خراب می‌کنم. چون این پیغام را شنیدند از این فقرات دست کشیدند. در ضمن حشمت‌الملک گفته بود سیستان مسجد و حمّام و بازار لازم ندارد و به این بهانه می‌خواهید ولایت ما را صاحب بشوید و ما را زیر حکم خود درآورید. ثانی، این وجه را که به جهت ما می‌خواهند بدهند ما قبول نخواهیم کرد. اگر چنانچه حضرت پادشاه عالم پناه چیزی می‌خواهند التفات کنند، یک هزار تومان و دو هزار تومان به درد ما نمی‌خورد، ما به وزن پول می‌خواهیم. سیزده من به وزن سیستان، طلا به جهت ما روانه فرمایند. یک نفر بیاورد تحویل بدهد برود و الاّ ما مملکت خود را بر دست کسی نخواهیم داد.
صاحب عادل، پناه مملکت، صدر جهان، حاتم ثانی، جهان معدلت، جان سخا
پناه مملکت او بود درگذشت کنون امید ملک بدین خواجه ملک سیر است
دوم، در نامه‌ای در ازای عملکرد میرزا حسین پیش خدمت نواب مستطاب در خصوص مداخله در ساخت حمام و بازار در سیستان امیر علم خان حشمت الملک می‌گوید: «شنیدم چنین فقراتی در سر دارید اگر حقیقت داشته باشد می‌آیم سیستان را خراب می‌کنم. سیستان حمام و بازار نمی‌خواهد با این بهانه‌ها می‌خواهید ولایت ما را صاحب شوید و ما را زیر حکم خود درآورید. این وجه را که می‌خواهند به ما بدهند قبول نخواهیم کرد. چنانچه حضرت پادشاه عالم پناه می‌خواهند چیزی التفات نمایند. یک هزار دوهزار تومان به درد ما نمی‌خورد. ما به وزن پول می‌خواهیم. سیزده من به وزن سیستان، طلا به جهت ما روانه فرمایند. یک نفر بیاورد تحویل دهد برود و الا ما مملکت خود را به دست کسی نخواهیم داد.»
منوچهر دنبال انتقام گرفتن از قاتلان پدرش بود، قاتلان اصلی شش نفر بودند. منوچهر پنج نفرشان را کشت و نفر ششم به خراسان فرار کرد، سلطان محمود غزنوی او را گرفت و بازگرداند تا درسی برای افرادی شود که قصد کشتن شاهان را دارند. عباس پرویز در تاریخ دیالمه و غزنویان در شرح این داستان گفته که منوچهر علی‌رغم صلح‌جویی و عدالتش، شدیداً به دنبال انتقام خون پدرش بود ولی یکی از عاملان به نام «ابوالقاسم جعدی» را، به سبب نفوذ و قدرتی که در مملکت و خصوصاً ارتش داشت، نمی‌توانست بکشد. بر همین اساس او را حبس کرد ولی ابوالقاسم گریخت و به خراسان، قلمرو محمود غزنوی، پناه جست؛ لیکن سلطان محمود او را به دربار منوچهر بازگرداند و منوچهر که این بار او را حقیر می‌یافت، دستور قتلش را صادر کرد.