ملاحبیب الله باغنوی شیرازی

معنی کلمه ملاحبیب الله باغنوی شیرازی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باغْنُوی شیرازی (ملاحبیب اللّه معروف به ملامیرزاجان)، از علمای ایرانی در قرن دهم هجری، متبحّر در علوم عقلی است.
باغنوی (که برخی از مؤلفان، از جمله حاجی خلیفه، ذیل «رسالة فی اثبات الواجب» اشتباهاً «باغندی» ضبط کرده اند) منسوب است به باغِ نو، محله ای در شیراز که نام آن بارها در شدّالازار و شیرازنامه آمده است.
اساتید
به گفته شیخ ابوالقاسم قاسمی کازرونی، مؤلفِ سُلَّم السَموات، که قدیمیترین شرح حال او را نوشته است، ملامیرزاجان نزد جمال الدین محمود شیرازی، که افضلِ شاگردان غیاث الدین منصور دشتکی شیرازی و نیز از شاگردان پدرش امیر صدرالدین محمد بوده، تلمّذ کرده است.
(در متن چاپی عالم آرای عباسی، کمال الدین محمود به جای جمال الدین محمود آمده و گفته شده که او شاگرد بیواسطه جلال الدین محمد دوانی بوده است).
عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، که شرح حال باغنوی را به قسم دوم کتاب خود (قسمت چاپ نشده مخصوص علمای اهل سنت ) واگذاشته است، در شرح حال ملاعبداللّه بن شهاب الدین حسین یزدی شهابادی می گوید که او با ملااحمداردبیلی ( مقدّس اردبیلی ) و مولی میرزاجان باغنوی نزد جمال الدین محمود، شاگرد علامه دوانی، علوم عقلیّه می خواندند.
همین مطلب را خوانساری در شرح حال مقدّس اردبیلی نوشته و افزوده است که مقدّس اردبیلی و ملامیرزاجان همسایه بوده اند.
اما این که در ضمن شرح حال ملامیرزاجان او را معاصر جلال الدین دوانی می داند اشتباه است، زیرا تاریخ مرگ دوانی ۹۰۸ است و باغنوی در دهه آخر قرن دهم درگذشته است.
 
فعالیت علمی
باغنوی، با این که سنی مذهب («اشعری شافعی») بود، به گفته اسکندربیگ منشی ، در زمان شاه طهماسب (حک: ۹۳۰ـ۹۸۴) «در خطه شیراز بر مسند تدریس تمکّن داشت» و بیش تر شاگردان او به مقام مدرّسی رسیدند.
در زمان شاه اسماعیل دوم (حک: ۹۸۴ـ۹۸۵)، نزد او به قزوین رفت و در ظلّ حمایت شاه صفوی ، که خود مظنون به تسنّن بود، از اظهار مذهب خود ابایی نداشت.
درگذشت
...

جملاتی از کاربرد کلمه ملاحبیب الله باغنوی شیرازی

روزی نایب حسین کاشی، خدمت ملاحبیب الله شریف رسید. ملا از او خواست که توبه کند؛ ولی نایب حسین گفت: من کار اشتباهی نکرده‌ام؛ من از ثروتمندان گرفته و به فقرا کمک می‌کنم. باید با بعضی از افراد ثروتمند اینگونه رفتار کرد. و برای اثبات حرفش به فردی که در آن مجلس حضور داشت، گفت: برو به یکی از افراد ثروتمند کاشان بگو ملاحبیب الله شریف گفته، برای کاری خیر به ۵۰ دینار محتاج است. فرد رفت و پس از مدتی با دست خالی بازگشت و گفت: به من گفتند که هم‌اکنون در تنگنا قرار دارم و برایم مقدور نیست؛ انشاالله چند روز دیگر کمک خواهم کرد. پس از آن نایب حسین به یکی از افراد خودش گفت: برو به همان فرد بگو که نایب حسین به ۵۰۰ دینار محتاج است. آن فرد رفت و بعد از مدتی با ۱۰۰۰ دینار برگشت و گفت: به من گفتند به نایب حسین سلام برسان و بگو این پول ناقابل است! در آن هنگام نایب حسین به ملا رو کرد و گفت: دیدی؟ آن فرد پول داشت، ولی نمی‌خواهد آن پول را به شما بدهد. و بعد از آن از محضر او مرخص شد.[نیازمند منبع]