مقوله فعل

معنی کلمه مقوله فعل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقوله فعل یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای هیئت حاصل از تاثیر تدریجی یک شئ در شئ دیگر است.
از جمله مقولات عرضی، مقوله فعل است. مقوله فعل هیئتی است حاصل از تاثیر مؤثر، مادامی که تاثیر می گذارد، مانند هیئت حاصل از گرم کردن چیز گرم کننده در حالی که به تدریج گرم می کند. به تعبیر دیگر؛ تاثیری را که یک شئ به نحو تدریج در شئ دیگر می گذارد "فعل" می گویند. گاهی هم به لحاظ اشتغال به تاثیر و اشاره به لزوم تدریج و عدم قرار در آن، به "ان یَفعَل" تعبیر می کنند. تسخین (گرم کردن)، تبرید (سرد کردن)، قطع (بریدن) و نظایر اینها از مقوله فعل است.
دیدگاه محقق طوسی
محقق طوسی در منطق تجرید در این باره می گوید: از اقسام اجناس عالی، "ان یَفعَل" و "ان یَنفَعِل" است. این دو عبارتند از دو هیئت غیر قارّ که هنگام تاثیر و تاثر عارض مؤثر و متاثر می شوند مانند سوزندگی آتش و سوختن چوب. علامه حلّی در شرح آن چنین می افزاید: بعد از استقرار آن دو و پایان یافتن فعل، به این دو، مقوله "ان یَفعَل" و "ان یَنفَعِل" گفته نمی شود، بلکه اطلاق این دو مقوله تنها در حین فعل و انفعال است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.• خوانساری، محمد، منطق صوری.• مجتهد خراسانی (شهابی)، محمود، رهبر خرد.• ابوحامد غزالی، محمد بن محمد، معیار العلم فی فن المنطق.• ابوالحسن سالاری، بهمنیار بن مرزبان، التحصیل.• ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق).• ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجاة.
...

جملاتی از کاربرد کلمه مقوله فعل

فعل‌ها را از جنبه‌های گوناگون می‌توان طبقه‌بندی کرد ضمن این‌که برخی فعل‌ها می‌توانند نقش‌های گوناگون و متضادی را بازی کنند (مانند فعل‌های to be و to have). به‌طور مثال می‌توان فعل‌هایی که صورتهای صرفی ناقص دارند (مانند بیشتر فعل‌های کمکی و فعل‌هایی که برای آب و هوا به کار می‌روند) را تحت عنوان افعال ناقص در مقابل سایر فعل‌ها که صورتهای صرفی کامل دارند قرار داد. یا می‌توان فعل‌هایی که فقط جنبه پیوند دهندگی بخش نهاد جمله با قسمت غیر فعلی گزاره را دارند (مانند افعال to be(وقتی به عنوان فعل اصلی بیاید) , to become , to seem را تحت عنوان افعال ربطی از سایر فعل‌هایی که جنبه کُنشی دارند (افعال تام) جدا کرد. یا می‌توان افعالی که در جمله فقط جنبهٔ نقشی (functional) دارند و برای فراداد مقوله‌های دستوری نمود، زمان دستوری، وجهیت یا جهت فعل به کار می‌روند را با عنوان فعل‌های کمکی از سایر فعل‌ها که به عنوان فعل اصلی یا قاموسی هستند جدا کرد.
نكته اى كه از كلمه (من ) فهميده مى شود اين است كه در عالم آنچه حق است و هر قضيهو حكمى كه داراى واقعيت مى باشد، هر چه بوده و هر قدر هم كه بديهى باشد، همچونقضيه : (عدد چهار زوج ) است و (عدد يك نصف عدد دو است ) و... بديهى و ضرورىمى باشد، بالاخره انسان آن را از خارج گرفته ، يعنى از واقعيت هستى اخذ كرده است وواقعيت خارج ، همه اش وجود و وجود همه اش از ناحيه خداى تعالى است ، همچنانكه خير همهاش از او است ، و به همين جهت است كه از صفات خداى تعالى است كه : (لاييئل عما يفعل و هم يسئلون )، پس غير او هر عملى بكند، وقتى بازخواست نمى شود كهعملش حق باشد. و اما فعل خداى تعالى چون از مقوله وجود است ، قهرا صورت علميه اشجز حق نمى تواند چيز ديگرى باشد. ساده تر بگويم :فعل خدا دو جور نيست تنها يكجور است آن هم حق .

(يخلق ما يشاء) - يعنى هر چه مى خواهد خلق مى كند، همچنان كه ضعف را خواست و خلق كرد، و سپس قوت را خواست و خلق كرد، و در آخر ضعف را خواست و خلق كرد، و در اين بيان صريح ترين اشاره است به اينكه پشت سرهم قرار داشتن اين سه حالت ، از مقوله خلقت است ، و چون اين حالى به حالى كردن انسانها در عين اينكه تدبير است ، خلق نيز هست ، پس اين نيز، فعل خدا مى باشد كه خالق اشياء است ، پس ديگر كسى از مشركينن گويد كه اين حالى به حالى كردن انسان ها از آنجايى كه از مقوله تدبير است ، به اله انسان مربوط مى شود، نه خدا.