معنی کلمه مشکین کردن در لغت نامه دهخدا مشکین کردن. [ م ُ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چون مشک خوشبوی ساختن : شیراز مشکین میکندچون ناف آهوی ختن گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می برد.سعدی.
جملاتی از کاربرد کلمه مشکین کردن نه از باد هوا هرکس ازین گلشن برد بویی بصد خون جگر چون گل نفس مشکین توان کردن چه افتاده است چندین حلقه کردن زلف مشکین را که من صد حلقه پیچ و تاب از آن موی کمر دارم