مزید گو

معنی کلمه مزید گو در لغت نامه دهخدا

مزیدگو. [ م َ ] ( نف مرکب ) مخفف مزیدگوینده. متملق. چاپلوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مزیدگوی. رجوع به مزیدگوی شود.

معنی کلمه مزید گو در فرهنگ فارسی

چاپلوس

جملاتی از کاربرد کلمه مزید گو

اینک کلمات مرکبه‌ای با استان (ستان) به صورت مزید مؤخر به ترتیب حروف تهجی در ذیل نقل می‌شود: آجارستان (در قفقاز).
چو سوسن صد زبان دارد جهان در شکر و آزادی کز آن جان و جهان خورش مزید اندر مزیدستم
به روایتی دیگر، پس از وصول طغرل به بغداد، بساسیری شهر را ترک کرد. خلیفهٔ فاطمی و متحدان بساسیری همچون دبیس مزیدی و قریش عقیلی نیز حمایت خویش را از او دریغ کردند و او در سال ۴۵۱ ه‍.ق/۱۰۵۹ م به بندِ غلامِ عمیدالملک کندری به نام گمشتگین، گرفتار آمد و به قتل رسید و پس از آن، سر او را به بغداد فرستادند.
جان پیش‌کش او بتوان کرد ولیکن بر جان چه توان کرد مزید ار نپذیرد
شکر باشد کلید گنج مزید گنج خواهی مده ز دست کلید
محنت تو کلید راحت ماست ذلت تو مزید دولت ماست
شاید که التماس کند خلعت مزید سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد
اختیاری هست در ما ناپدید چون دو مطلب دید آید در مزید
جزایر گرمایی شهری در جایی اتفاق می‌افتد که ترکیب ساختارهای جاذب گرما – مثل پارک‌ها و سنگفرش جاده‌ها که آسفالت تیره دارند – و گسترش بام‌های سیاه اتفاق بیفتد. کم پشت بودن گیاهان نیز مزید بر علت بوده و دمای هوا را ۱ تا ۳ درجهٔ سانتی‌گراد نسبت به حومهٔ شهر گرم‌تر می‌کند.
او زیور عروس جمال خودست و نیست بهر مزید حسن بزیور تجملش
وجود جای‌نام هایی چون کُردمحله و کُردی‌چال در کلاردشت مزید بر علت است.
روستا دارای یک ورزشگاه به نام شهیدان مزیدی می‌باشد و زمین فوتبال آن خاکی است. جوانان روستا ورزش دوست می‌باشند و چندین مقام هم در سطح منطقه در رشته‌های فوتبال و والیبال کسب نموده‌اند.
اولجایتو بعد از بنای سلطانیه با جماعتی از پیشه وران و اهل حرف و صنایع در مزید رونق آن شهر کوشید و سلطانیه در اندک مدتی بعد از تبریز، اولین شهر ممالک ایلخانی گردید؛ ولی افسوس که اعتبار آن دوامی نکرد و پس از اولجایتو و ابوسعیدخان یکباره از اهمیت افتاد و به همان سرعت که ایجاد شده بود رو به خرابی گذاشت این شهر از آن تاریخ به بعد دیگر جانی نگرفت و امروزه شهر کوچک و کم جمعیتی است..
ساتورنالیا جمع ساتورن است و این جشن و اکثر جشن‌های شبیه آن با کار کشاورزی پیوند داشته‌اند و کاربرد آنها، مزید بر جامعه‌های روستایی در شهرهایی است که تا پایان جمهوری بر واردات غلات متکی بودند. این جشن تا پایان دوره چند خدایی، بعنوان جشن شاد زمستانی ادامه یافت.
کبک باشد به هر سبیل مفید نیست بر قول اوستاد مزید
ور ببخشد هر چه از دور فلک پیدا شود همت عالیْش‌ْ گوید ای فلک هل مِن مزید
بسیاری از مزرعه‌دارانی که در منطقه ماندند، درک نکردند که در شرایط تخریب کیفیت خاک، می‌توانند زمینشان را با روشهای جایگزین به کار گیرند. از آنجا که مقدار روخاک کاسته شده بود، تغییر الگو از صیفی‌جات و گندم به دامداری و کِشت علوفه می‌توانست بهره‌وَرتر باشد. زمین‌های کم‌کیفیت، در پروش دام نسبت به تولیدات زراعی بهره ورتر هستند. به جز بی‌اطلاعی مزرعه‌داران از فواید تغییر کابری زمین، در دسترس نبودن اعتبارات نیز مزید بر علت شده بود. در رکود بزرگ، بانک‌های بی‌شماری در منطقه‌ی کاسه‌ی غبار ورشکسته شده بودند (به نسبت بیش از دیگر مناطق) و مزرعه‌داران نمی توانستند سرمایه‌ی لازم برای تغییر الگو را به دست آورند. البته حاشیه‌ی سود تغییر الگو نیز چندان دلگرم‌کننده نبود.
تا شکر مزید نعمت آرد بادی همه ساله در تنعم