متارکه کردن

معنی کلمه متارکه کردن در لغت نامه دهخدا

متارکه کردن. [ م ُ رَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ترک کردن. || دست برداشتن از یکدیگر. || رابطه خودرا با همسر خویش قطع کردن. و رجوع به متارکه شود.

معنی کلمه متارکه کردن در فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - ترک کردن . ۲ - دست برداشتن از یکدیگر . ۳ - رابط. خود را با زن خویش قطع کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه متارکه کردن

نهایتاً، صلح حسن و معاویه از جنگ بین عراقیان و شامیان جلوگیری کرد و طی آن خلافت به شروطی از حسن به معاویه منتقل گردید. این واقعه در ۱۱ ربیع‌الثانی ۴۱ هجری/ اوت ۶۶۱ میلادی پس از ۷ ماه از حکومت حسن بود. بعد از متارکه جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و معاویه در سخنرانی اش تمامی عهده‌های نهاده شده را (که تنها به منظور خاموش کردن مقطعی جنگ و راضی کردن مخالفان بود) انکار کرد.
بعد از متارکه جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به معاویه، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود اینکه حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است. معاویه نیز در سخنرانی اش تمامی عهده‌های نهاده شده را (که تنها به منظور خاموش کردن مقطعی جنگ و راضی کردن مخالفان بود) انکار کرد. مادلونگ می‌نویسد معاویه به دنبال خون خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و در غیر این صورت بخشیده نخواهند شد.