مانع امدن

معنی کلمه مانع امدن در لغت نامه دهخدا

( مانع آمدن ) مانع آمدن. [ ن ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) مانع شدن. مانع گردیدن. جلوگیر شدن :
از کبابش مانع آمد آن سخن
بخت نوبخشد ترا عقل کهن.( مثنوی چ خاور ص 140 ).مانع آید از سخنهای مهم
انبیا بردند امر فاستقم.( مثنوی چ خاور ص 179 ).مانع آید او ز دید آفتاب
چونکه گردش رفت شد صافی و ناب.( مثنوی چ خاور ص 255 ).و رجوع به مانع شدن شود.

معنی کلمه مانع امدن در فرهنگ فارسی

( مانع آمدن ) ( مصدر ) مانع شدن : از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نو بخشد ترا عقل کهن . ( مثنوی . نیک. ۱٠ : ۳ )

جملاتی از کاربرد کلمه مانع امدن

خلاصه چون روضه خوان در آن روز نيامد، مردم حدس زدند كه توده ايها مانع آمدن وىشده اند. برخى از آنها رو به قبله نشستند و من هم در جلو آنها قرار گرفتم(مثل حالت نمازجماعت ). يكى از پيرمردان به نام كربلايى ابراهيم علاف ، كه از معمرينشهر ولى فردى با نشاط بود و محاسن بلند و سفيد و قيافه اى نورانى داشت و ازمريدها و از مقلدين مرحوم ابوى بود، مردم را دعوت نمود كه براى نابودى دشمنان اسلامو شعائر مذهبى ، محو دشمنان استقلال مملكت متوسل به حضرت عباس عليه السلام شوند وآنگاه خود عوض روضه خوان پرده را از روىشمايل حضرت عباس عليه السلام بالا زد.