مامور کردن

معنی کلمه مامور کردن در لغت نامه دهخدا

مأمور کردن. [ م َءْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گماشتن. منصوب کردن.

معنی کلمه مامور کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) مامور ساختن .
گماشتن منصوب کردن

معنی کلمه مامور کردن در ویکی واژه

incaricare

جملاتی از کاربرد کلمه مامور کردن

حتی ماموران امنیتی بار ها ضمن مطرح کردن اتهام ارتباط رها آجودانی با اسرائیل و پارلمان‌های اروپایی با دوستان‌اش تماس گرفته و اعلام کرده بودند که رها قصد خروج از کشور به مقصد تل‌آویو اسرائیل را دارد و بهتر است برای اینکه به دردسر نیفتند، به ارتباط خود با او خاتمه دهند