[ویکی فقه] مأمور به اختیاری. مأمورٌبه اختیاری به معنای شیء متعلق امر ، در حال علم و اختیار مکلَّف می باشد. مأمورٌبه اختیاری، فعل یا ترک فعلی است که امر اختیاری به آن تعلق گرفته است؛ به بیان دیگر، فعلی است که مکلف در حال علم و اختیار به انجام یا ترک آن امر شده است. [ویکی فقه] مأمورٌبه اختیاری به معنای شیء متعلق امر ، در حال علم و اختیار مکلَّف می باشد. مأمورٌبه اختیاری، فعل یا ترک فعلی است که امر اختیاری به آن تعلق گرفته است؛ به بیان دیگر، فعلی است که مکلف در حال علم و اختیار به انجام یا ترک آن امر شده است. فلسفه تعلق امر به مأمورٌبه اختیاری فلسفه تعلق امر به مأمورٌبه اختیاری حفظ مصالح و ملاکات واقعی است. عناوین مرتبط امر اختیاری؛مأمورٌبه.
جملاتی از کاربرد کلمه مامور به اختیاری
هارون الرشيد يكى از خادمان را مامور كرده بود تا ازحال آن نديمه زيباروى با امام گزارش دهد روزى مامور به زندان آمد و ديد كنيز بهسجده افتاده و با حال خاصى مى گويد:((قدس سبحانك ،سبحانك )) اى خدا تو از هرعيبى پاك و منزه هستى و سر از سجده بر نمى دارد، مامور اين موضوع را به هارونگزارش داد،هارون دستور داد كنيز را نزدش آوردند در حالى كه به آسمان مى نگريست وبدنش به لرزه در آمده بود،هارون گفت :((چگونه هستى ،حالت چطور است ؟ )) كنيز گفت:((من در زندان كنار امام ايستاده بودم او شب و روز به نماز و عبادتاشتغال داشت و تسبيح خدا مى گفت ... و مقام والاى مرا تحت تاثير قرار داد به سجدهافتادم ،و تسبيح خدا گفتم ،كه اين مامور آمد و مرا به اينجا آورد، هارون او را تهديد كردكه جريان را به كسى نگويد، اما او در هر فرصتى از عبادت و نماز بنده صالح امام هفتمعليه السلام سخن مى گفت ، و آنچنان منقلب شده بود كه همواره در ياد خدا تا چند روزقبل از شهادت امام هفتم عليه السلام از دنيا رفت و به اين ترتيب ،بوسيله نماز خواندنامام عليه السلام نقشه خائنانه هارون به زيانش تمام شد
بايد از او حكم و دستور بخواهد، چون شاگرد، مامور به فرمان برادرى استاد خويشاست .
وی در سال ۱۳۵۸ به عنوان دبیر در دبیرستان شهرک دولت آباد تربت حیدریه به انجام فعالیت آموزشی مشغول شد و از سال ۱۳۵۹ تا اردیبهشت ۱۳۶۳ ، به عنوان مامور به خدمت در وزارت کشور، مسئولیتهای اجرایی و سیاسی را بر عهده داشت.
در روايـت اسـت كـه چـون حـضـرت قـائم ظـهـور كـنـنـد،اول دعوت خود را از مكه آغاز مى كنند؛ بدين طريق كه بين ركن و مقام ، پشت به كعبه نمودهو اعـلان مـى فـرمـايـنـد و از خـواص آن حـضرت ، 360 نفر در حضور آن حضرت مجتمع مىگـردنـد. مـرحـوم اسـتـاد مـا قـاضـى رحـمـة الله عـليـه - مـى فـرمـودنـد كـه : در ايـنحـال ، حـضـرت بـه آنـهـا مطلبى مى گويند كه همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر مىگـردنـد و چـون همه آنها داراى طى الارض هستند، تمام عالم را تفحص مى كنند و مى فهمندكـه غير از آن حضرت ، كسى داراى مقام ولايت مطلقه الهيه و مامور به ظهور و قيام و حاوىهـمـه گـنـجـيـنـه هـاى اسـرار الهـى و صـاحـب الامـر نـيـسـت . در ايـنحال همه به مكه مراجعت مى كنند و به آن حضرت تسليم مى شوند و بيعت مى نمايند.مـرحـوم قـاضـى (ره ) مـى فـرمـودنـد: من مى دانم آن كلمه اى را كه حضرت به آنها مىفرمود و همه از دور آن حضرت متفرق شدند چه بود. و من در روايت ديده ام كه حضرتصادق عليه السلام مى فرمايند: من آن كلمه را مى دانم .(129)
همانگونه كه بعدا خواهيم ديد، اين مرد عالم به ابوابى از علوم احاطه داشته كه مربوطبـه اسـرار بـاطـن و عمق حوادث و پديده ها بوده ، در حالى كه موسى نه مامور به باطنبود و نه از آن آگاهى چندانى داشت .
چشم : برادر!گاهى دروغ گفتن لازم است ، مثلا يك موقع انسان در خطر است : نمى دانم شمادر زمان رژيم سابق (حكومت پهلوى ) مبتلا شدى يا نه ؟ مامور به در خانه مى آمد وسوالاتى مى كرد. اگر به او راست مى گفتند، طرف را مى گرفتند و از بين مى بردند.
عيسى را هم احسانگر به مادر معرفى نمود، او را زكات خواند، عيسى را هم مامور به زكاتمعرفى نمود، بر او در سه موطن سلام فرستاد، بر عيسى هم فرستاد، اورا سيد، و عيسىرا وجيه نزد خدا خواند، او را حصور و پيغمبرى از صالحين معرفى كرد، عيسى را همهمينطور، همه اينها به خاطر آن بود كه خواست دعاى زكريا را كه فرزندى طيب و وليىپسنديده و مرضى در خواست كرده بود مستجاب كند، و همه آن كرامت ها كه در مريم ديدهبود را به او نيز مرحمت فرمايد.
نظام جهان عينى كه آيينه دار نظام علمى خداوند است چنين معمارى شد كه تامين عيش رفيه وزندگى رغيد كه روا در آن بيش از ناروا و حلال آن بيش از حرام باشد براى همگان بهويژه مغزهاى متفكر جامعه كه هم اساسى آنان مصروف تغذيه فكرى و تنميه علمى مردماست فراهم گردد؛ گرچه خود آنان مامور به قناعت و بساطت زندگى هستند، نه عيش رافهو معيشت مبسوط.
اگر مامور به ذبح بوده ، چگونه پيش از انجام آن ، اين حكم الهى نسخ شد؟ در حالى كهنـسـخ قـبـل از عـمـل جـايـز نـيـسـت ، و ايـن مـعـنـى در عـلماصول فقه اثبات شده است .
و نـيـز هـيـچ مانعى ندارد خداوند مرا امروز به بيمارى سختى گرفتار كند به طورى كهنـتـوانم از خانه بيرون بروم چرا كه مى داند اگر از خانه بيرون روم حادثه خطرناكىپيش خواهد آمد و مرا لايق اين مى داند كه از آن خطر برهاند. و به تعبير ديگر گروهى ازمـامـوران خـدا در ايـن عـالم مـامـور بـه باطنند و گروهى مامور به ظاهر، آنها كه مامور بهبـاطـنند ضوابط و اصول برنامه اى مخصوص بخود دارد همانگونه كه ماموران بظاهربراى خود اصول و ضوابط خاصى دارند.