لگدکوب خوردن. [ ل َ گ َخوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) لگدخوردن : از دست روزگار لگدکوب میخورد بی عشق هرکه میبرد ایام خود به سر.وحشی ( از آنندراج ).
معنی کلمه لگد کوب خوردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) لگد خوردن : از دست روزگار لگد کوب می خورد بی عشق هر که می برد ایام خود بسر . ( وحشی آنند لغ )
جملاتی از کاربرد کلمه لگد کوب خوردن
به عهد انتقامت پای پشه لگد کوب سر پیل دمان باد
تا ساخته شخص من و پرداختهاند در زیر لگد کوب غم انداختهاند
نحس گردون در جهان جاه تا تأثیر کرد بخت برنا را لگد کوب سپهر پیر کرد
بر پیکری که گشت لگد کوب اسب ها زینب ، سکینه ، همچو یم موج زا گریست
افلاطون خطابهای را انتخاب کردهاست که همهٔ معایبی که افلاطون میخواهد بشمارد داراست خلاصه آنکه افلاطون در این رسالهٔ بسیار زیبا لوسیاس را لگد کوب کردهاست.
قضا چون آهوی سر در کمندش سر گردون لگد کوب سمندش
نشاند بهر لگد کوب جور و محنت دوست چنانک بر لب جوی از برای گازر سنگ
دل چو فرو کوفت پای بر سر نطع وجود دهر لگد کوب گشت از تک جولان او
حسود جاه تو در تخته بند حادثه گشت ز پای قهر لگد کوب، چون سر منبر
بادا چو آب خصم تو نالان و هست از آنک در پای حادثات لگد کوب چون پلست
گر بدان سرو رسی گو به چمن پست شدم به لگد کوب و تو ناکرده به سویم گذری