لک رفتن

معنی کلمه لک رفتن در لغت نامه دهخدا

لک رفتن. [ ل ُ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) لکه رفتن.نوعی از رفتار اسب. قسمی حرکت اسب و شتر و جز آن.

معنی کلمه لک رفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) نوعی از حرکت اسب و شتر و جز آنها میان یرتمه و قدم .

جملاتی از کاربرد کلمه لک رفتن

اگر همين آيه را تجزيه و تحليل كنيم بايد چنين بگوئيم : دزديها، آدم كشى ها، بى بندو باريها، رفتن به مكانهاى فاسد و صدها عمل زشت ديگر بوسيله شما انجام مى گيرد،پس اگر من ادعا كردم كه زيان شما كمتر از من نخواهد بود باور كنيد.
در سال‌های پس از جنگ در بسیاری از کشورهایی که در آن زمان در ردهٔ کشورهای در حال توسعه قرار می‌گرفتند سوسیالیسم از محبوبیت بسیاری برخوردار شد. کشورهایی در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین با رفتن به سمت سوسیالیسم جهان سومی صنایع را ملی کردند. در طول جنبش آزادی در هندوستان و تلاش برای استقلال بسیاری از چهره‌های شاخهٔ چپ کنگره ملی هند تحت عنوان «حزب سوسیالیست کنگره» سازمان یافتند. سیاست آن‌ها بر مبنای تعهد به دگردیسی سوسیالیستی در جامعه در عین مخالفت با اقتدارگرایی تک‌حزبی استالینیسم بود.
از رفتن حباب چه پرواست بحر را عشق ترا ازین چه که عالم خراب شد
و در پـايـان آيـه براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (اگر صفوف مؤ منان از كفار در مكهجـدا مـى شـد و بـيم از ميان رفتن مؤ منان مكه نبود ما كافران را به عذاب دردناكى مجازاتمـى كـرديم و آنها را با دست شما سخت كيفر مى داديم ) (لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروامنهم عذابا اليما).
یکی از کارهای دیگر او با رفتن به کشور لبنان و نوشتن در مورد جنگ داخلی آن کشور شکل گرفت. وی در کتاب «تاریخ جنگ» که در سال ۱۹۹۳ نوشته به طرح یک سؤال می‌پردازد: چرا مردان می‌جنگند؟ و در ادامه به استدلال این می‌پردازد که جنگ و مخصوصاً جنگ جهانی اول یک اشتباه بزرگ از سوی کشورهای در حال جنگ بود.
چندانکه مرا میل به رفتن بیش است این نفس سگم بر سر کار خویش است
به رفتن مرنجان چنان بارگی که آرد گه کار بیچارگی
تلفن از ابزارهاى ضرورى زندگى بشر امروز به شمار مى رود. اما با همه سودمندىاش ممكن است سارق زمان باشد. گفتگوهاى طولانى ، حاشيه روى هاى بى مورد و حتىاستفاده هاى مكرر و غيرضرورى از آن به خستگى روانى ، انقطاع از زمان و كار، عصبانيت ،ابهام و تحليل رفتن قواى جسمانى مى انجامد.خلل هايى كه تلفن هاى غيرضرورى در كار پديد مى آورند موجب هدررفتن وقت مى گردد.
درحديث معتبر از حضرت رسول (صلى الله وعليه وآله وسلم )منقول است كه هيچ خليفه آدمى در اهلش نميگذارد بهتر از آنكه دروقت بيرون رفتن دوركعتنماز بگذارد پس بگويد اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَوْدِعُكَ نَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَذرِّيَتىوَدُنْياىَ وَآخِرَتى وَاَمانَتى وَخاتِمَةِ عَمَلى .
رفتن از عالم پرشور به از آمدن است غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست
مرا خود ز گیتی گه رفتن است نه هنگام تندی و آشفتن است
يعنى : ((خداوند به چيزى بهتر از پياده رفتن به خانه اش ، عبادت نشده است )).
مرا دنبال او رفتن خطا بود خطایی کردم و اینم سزا بود
از ضعف من آنچنان توانم رفتن کز دیده خود نهان توانم رفتن
پس از رفتن نگهبانان بار ديگر سكوت فضاى اتاق را فرا گرفت و ما چهار نفر (يعنىفيروز، دادويه ، كشيش ديلمى و قيس ) در اين فكر افتاديم كه رفقاى خود را چگويه ازاين جريان مطلع سازيم . در نظر گرفتيم فرياد بزنيم كه اسود را كشتيم و هميننظريه را در هنگام طلوع فجر به مرحله عمل درآورديم .
و (تمطى ) - به طورى كه در مجمع البيان آمده - به معناى تمدد بدن از كسالتاست ، و اصل آن به اين معنا بوده كه آدمى پشت و كمر خود را تاب دهد، و تمطى درحال رفتن استعاره است از راه رفتن با تكبر و تبختر. و معناى آيه اين است كه : انساندعوت حقه اسلام ومعارف آن را تصديق نكرد، و براى پروردگارش نماز نگذاشت ، وخلاصه نه اصول دعوت را پذيرفت و نه فروع آن را كه ركن آن فروع نماز است ، وليكن آن را تكذيب نموده ، از قبولش اعراض نمود، و تازه وقتى به طرف اهلش مى رفت(مثل كسى كه فتحى نمايان كرده ) باد به دماغش انداخته ، با تكبر مى رفت .
روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت
ز خویش رفتن ما محملی نمی‌خواهد سحر به دوش نفس بسته است آسانی
جهان یادگارست و ما رفتنی به گیتی نماند به جز مردمی