لقمه گیر

معنی کلمه لقمه گیر در لغت نامه دهخدا

لقمه گیر. [ ل ُ م َ / م ِ ] ( نف مرکب ) گیرنده لقمه. که لقمه کند :
از عظام خون غذایش شیر شد
وز عظام شیر لقمه گیر شد.مولوی.

معنی کلمه لقمه گیر در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه لقمه گیرد کسی که لقمه کند : از فطام خون غذااش شیر شد و فطام شیر لقمه گیر شد . ( مثنوی نیک. ۵ : ۳ )

جملاتی از کاربرد کلمه لقمه گیر

در شرایط عادی، غشا این چین‌خوردگی نازک و غالباً شفاف است و پلیکا سمت خارجی (مدیال) کشکک که از نظر بالینی اهمیت بیشتری هم دارد، از سر بالایی خود به ماهیچه مفصلی زانو اتصال پیدا می‌کند و در سر دورینه (دیستال) به غشای زلاله‌ای (سینوویال) بین مفصلی و رباط کشککی‌درشت‌نئی در سمت مدیال لایه چربی پشت کشکک وصل می‌شود و بسته به موقعیت قرارگیری، اندازه و میزان کشسانی پلیکا، ممکن است در زاویه ۷۰ تا ۱۰۰ درجه خم کردن زانو بین زردپی چهارسر و لقمه استخوان ران گیر کرده و علائم مکانیکی ایجاد کند.
چون ساز کند عدم حیات افزائی گیری ز عدم لقمه و خوش می‌خائی
وی در پایتخت شش حضور نداشت و به معنای این که لقمه در گلوی او گیر کرد و خانواده معمولی می‌خواهند لقمه را از گلوی او به بیرون بکشند ولی لقمه در گلوی او گیر می‌کند بعد مغز آن از دماغ او به بیرون آمد. ولی با خبرهای که آمده در پایتخت ۷ پنجعلی معمولی حضور دارد.
یک لقمه نان روی یک دستمال، یک لیوان شراب و یک تکه پنیر با چاقویی که در آن گیر کرده‌است، به ولاسکس فرصت مطالعه بافت‌های مختلف را می‌دهد. از ویژگی‌های جالب سه نوازنده، تنوع موضوعات مطرح شده‌است، مانند اینکه آیا نمایش ژانری است یا اینکه در پشت صحنه ظاهراً روزمره لایه‌های معنایی پنهانی وجود دارد که می‌تواند تصویر را به عنوان تمثیل خوانا کند و به آن تفسیر دیگری بدهد.
سوز اگر از روح خواهی خواجه کم کن لقمه را گوز اگر مفتوح خواهی کاسه را در پیش گیر