لطف امیز
معنی کلمه لطف امیز در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لطف امیز
قربانت چشم آشنا نگاهت در یک نظر چیزها نمود، که مدت سی سال از هزار نرگس... فریب ندیده بودم، و لطف آمیز آوازی از آن گلوی صافی و لبان نازک به گوش آمد، که مدت العمر از هیچ روزن و پرده نشنیده. تیر مژگان گشادی و مرهم تبسم فرستادی، به نگاهی دل ربودی و به گفتاری جان فزودی، کشتی و زنده ساختی بستی و بنده کردی، فرد:
او مرا چون دید سرمستانه کرده عربده کرد با صد قهر لطف آمیز این نوعم خطاب
خود نشستم، نشاندم او را نیز؛ سخنی چند رفت لطف آمیز