لب به دندان گ

معنی کلمه لب به دندان گ در لغت نامه دهخدا

لب به دندان گزیدن. [ ل َ ب ِ دَ گ َدَ ] ( مص مرکب ) با گزیدن لب ، خشم یا اسف یا شگفتی یا پشیمانی نمودن. رجوع به لب گزیدن شود :
وگر سیدش لب به دندان گزد
دماغ خداوندگاری پزد.سعدی.چه خوش گفت دیوانه مرغزی
حدیثی کز آن لب به دندان گزی.سعدی.

جملاتی از کاربرد کلمه لب به دندان گ

آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذيرفتند، و لب به آن ميوه ممنوعهنزدند، ولى شيطان دست بردار نبود، ديگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانهمطرح كرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم و ازاين پيشنهاد جز سعادت شما چيزى نمى خواهم .
پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز چيزى نفرمود و جلسه به هم خورد. روز ديگرپيامبر صلى الله عليه و آله آنها را دعوت كرد و ضمن پذيرايى لب به سخن گشود وفرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ، من از طرف پروردگار به سوى شما آمده ام و بيم دهندهو بشارت دهنده ام ؛ پس مسلمان شويد و از من پيروى كنيد كه هدايت خواهيد شد. (24) سپسفرمود: كدام يك از شما به من ايمان مى آورد و مرا در اين جهت كمك مى كند كه برادر، ولى، وصى ، و وزير من پس از من و خليفه ام در خاندانم خواهد بود.
ج : معاويه : مغيرة بن شعبه از كسانى است كه بعد از پيامبر اسلام (ص ) نقش زيادى درانحراف حكومت و تثبيت بنى اميه داشته است پسر مغيرهنقل مى كند: من با پدرم به ديدار معاويه مى رفتم و هرگاه پدرم از ملاقات معاويه بازمى گشت از هوش ، ذكاوت ، عقل و تدبير معاويه سخن بسيار مى گفت تا اينكه شبى بهخانه آمد ديدم بسيار غمگين است و از خوردن شام امتناع كرد ساعتى انتظار كشيديم ديديمفايده ندارد و غم پدر بر طرف نشد تصور كرديم از دست ما عصبانى است پرسيدم :پدر چه شده است چرا اينقدر غمگينى ؟ پدرم لب به سخن گشود و گفت : پسرم من از نزدكافرترين و پست ترين انسان مى آيم ؟

امام عليه السلام لب به سخن گشود و فرمود: اى علىّ! آن هائى كه از من بهتر و برتربوده اند، به طور مرتّب كوشش و تلاش داشته اند و هر كدام به نوعى كار مى كرده اند.

صائب آن لب به خموشی جگر عالم سوخت تاچه باشد نمک خنده و شور سخنش
لب به ذکر مدح تو زیبا ترنم می‌کند غنچه طبعم به توصیف تو جانا بشکفد
شخصى كه شاهد اين جريان بود، از اين برخورد تعجّب كرد و سپس لب به اعتراضگشود؛ و اظهار داشت : آيا آن همه هدايا به يك معلّم پرداخت مى شود؟!
معاويه لب به سخن گشود و گفت : اگر من در ميان يارانم چند نفر همچون حجر داشتم ،دامنه حكومت امويان را تا همه جاى دنيا مى گستراندم ؛ولى ... حيف و هيهات ! كجا منامثال حجر را دارم ؟ كسانى كه در راه باورهايشان با تمام صلابت ، فداكارى مى كنند. وپس از درنگى آميخته به غصه و حسرت گفت : روز من باحجر، بسى طولانى خواهدبود!(49) (اشاره اى بود به دادگاه عدل الهى در قيامت ).
کسی که چاشنی بوسه کرده است ادراک چسان تسلی ازان لب به گفتگو گردد؟
از یاد شکّرخنده‌اش، تلخی هجران شد لذیذ زان لب به کام زخم ما، شور نمکدان شد لذیذ
خال کنج لب به قصد مرغ دل گیراتر است دانه را صیاد ما بر دام استادانه ریخت
خوشه را از هم جدا چون دانه سازد راه تنگ یک سخن زان لب به چندین بار می آید برون!
مادر دو فرزند ( على و محمد) خطاب به استاد گفت : جناب شيخ ! اين دو پسر بچه ،پسران من هستند آنان را خدمت شما آوردم تا علم فقه بياموزند! مرجع بزرگ شيعه فورىبه ياد خواب شب گذشته افتاد و شروع به گريستن نمود. همه حاضران مبهوت شدند وسبب گريه او را سؤ ال كردند. استاد لب به سخن گشود و خواب شب گذشته خود را كهتعبير شده بود براى آنان نقل كرد، سپس باكمال اشتياق تعليم و تربيت آن دو برادر را به عهده گرفت و در پيشبرد آنان بهدرجات علمى و عملى همت گماشت و آنچنان درهاى علوم و معارف اسلامى را به روى آنانگشود كه هر دو از نوابغ روزگار و عالمان نامدار به شمار آمدند(113)
همين كه نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، آهو با زبان فصيح ، بهعربى لب به سخن گشود و گفت : يا رسول اللّه ! من داراى دو بچّه شيرخواره بودم ،يكى از آن ها را شكارچى گرفت و براى شما آورد؛ و اين بچّه برايم باقى ماند وخوشحال بودم .
من اگر لب به وصف نگشادم نکته‌ای هست گوش دار بدان
پس آنگه لب به وصف رام بگشاد ز تیغ و خنجرش یک یک نشان داد
در واقـع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كهمورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند، اما در اينجا مى گويد علاوه بر حسن ظن شما مىبـايـسـت هـرگـز بـه خـود اجـازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشائيد، تا چه رسد كهعامل نشر آن شويد.
چون ماه‌ نو از شرم زمین‌بوس تو داغم هرچند که پیشانی‌ام از لب به‌ در آید
چو لب به شعرگشایی ز فیض شادابی سخن بر آن لب مانند سبزه بر لب جوست