قراجه ساقی

معنی کلمه قراجه ساقی در لغت نامه دهخدا

قراجه ساقی. [ ق َ ج ِ ] ( اِخ ) یکی از امیران اتابکان دربار سلجوقشاه است که سلطان سنجر حکومت بلاد فارس را به وی و سلجوقشاه تفویض کرد ولی سرانجام بدست سلطان سنجر به قتل رسید. رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه چ لاهور ص 90، 100، 101، 105، 111 و 112 شود. جنگ دینور در سنه 526 هَ. ق. میان سنجر و مسعود واقع شد. اتابک قراجه ساقی صاحب فارس همراه مسعود بود و در این جنگ اسیر و کشته شد. رجوع به زبدةالنصرة ص 158 به بعد و پاورقی تتمه صوان الحکمة چ لاهور ص 142 شود.

معنی کلمه قراجه ساقی در فرهنگ فارسی

یکی از امیران اتابکان دربار سلجوقشاه است که سلطان سنجر حکومت بلاد فارس را بوی و سلجوقشاه تفویض کرد .

جملاتی از کاربرد کلمه قراجه ساقی

سنجر پس از ادعای سلطنت مسعود و هم‌پیمان شدن او با با قراجه ساقی، اتابک پیشین سلاجقه، در نامه‌ای مجدداً از اسپهبد علاءالدوله خواست در رکابش حاضر شود و در نبرد با دشمنان تازه او را حمایت کند. علاءالدوله باز هم نرفت و دو تن از پسرانش را برای این کار نامزد کرد ولی سنجر پاسخ داد که اگر خودت نمی‌آیی لااقل رستم را بفرست. همزمان با حضور شاه غازی رستم، فرماندهان سنجر که پیشتر به طبرستان فرستاده شده بودند هم به اردوگاه او در ری ملحق شدند و سنجر آنان را به خاطر شکست‌هایشان در لشکرکشی به طبرستان نکوهش کرد و آنان از ترس جانشان به سوی دژی در گرگان گریختند. شاه غازی تصور کرد این حیله‌ای است که فرماندهان مذکور به دستور سنجر از نبود او سوءاستفاده کنند و به قلمرو پدرش حمله کنند. رستم در نامه‌ای علاءالدوله را مطلع کرد ولی خود در پی سنجر به سوی قم، ساوه و همدان تاخت و در نهاوند سپاهش را در صف لشکریان سلجوقی قرار داد تا با قراجه ساقی بجنگد.