قذ امل

معنی کلمه قذ امل در لغت نامه دهخدا

قذامل. [ ق ُ م ِ ] ( ع ص ) فراخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). واسع. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه قذ امل در فرهنگ فارسی

فراخ واسع

جملاتی از کاربرد کلمه قذ امل

دی تو در مدرسه آز بر استاد امل درسها خوانده و دانسته و از بر کرده
تا چند از طپانچه توان سرخ داشتن؟ روی امل که پیش کسان زرد کرده ایم
دامنش پر زر و سیم است که کان امل است دهنش پر می و میوه است که خلد نعم است
ازان به کشت امل همچو خوشه می لرزم که موج آب خبر می دهد ز داس مرا
رمقی‌ست فرصت مغتنم به هوس فسون امل مدم چو حباب سعی‌کمی مدان‌که نفس به پیکر خم‌کشی
دایم طناب طول امل در گلوی توست تا میخ آز در گل حرص تو محکم است
گوییا طول امل‌های «نظیری» کم شده اندکی در چشم مردم مختصر می‌یابمش
هر خدمت و تشریف که فرمود شهنشاه کم زانکه بود لایق و بیش از امل آمد
وانکه در عهده اسکندر حزمش نکند رخنه در سد بقا لشکر یاجوج امل
باز گیر امل چو گل دامن ابر کلک تو چون گوهر بارد
در سال ۲۰۱۶، بهوان مسئولیت اداره گروه سهیل بهوان را به امل باهوان، فرزند ششم و دختر بزرگتر خود سپرد.
انسان نمى داند چه وقت كوس رحيل مى زنند كه بايد ناچار كوچ كند. اينطول امل كه من و تو داريم كه از حب نفس و مكائى شيطان و شاهكارهاى آن ملعون است ، بهطورى ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته كه در فكر هيچ كار نيفتيم .