فیل دل

معنی کلمه فیل دل در لغت نامه دهخدا

فیل دل. [ دِ ] ( ص مرکب ) پیل دل. ( فرهنگ فارسی معین ). شجاع. دلیر. قویدل.

جملاتی از کاربرد کلمه فیل دل

کمال زلف بتان گر خیال می‌بندی مرو به خواب که هندوستان ببیند فیل
در بحر گل از گرانی تن شد کشتی فیل لنگر افکن
چو نصوح دید آن برانگیخت فیل خروشان درآمد چو دریای نیل
ز شمشیر آن شیرمردان کین تهی گشت از آن فیل گوشان زمین
وزین روی هیتال (شه) بسته صف نشست از بر فیل گرزی بکف
اسکندر این‌ها را از آریایی‌ها گرفت و زیستگاهی متعلق به خودش ایجاد نمود، اما سلوکوس نیکاتور آن‌ها را به ساندروکوتوس (چاندراگوپتا) در شروط ازدواج مختلف-نژادی و ۵۰۰ فیل سپرد.
آن نگار فیل بان سبز است و شیرین چون نبات عاشقان را کرده سودای رخ او فیل مات
به پیش مرکبان برق تعجیل سپر انداخته از نقش پا فیل
شده زخم تیغ از تن فیل‌بان نمایان چو ماه نو از آسمان
اگر خواهی به زنجیر آوری پای بزرگان را برو در ملک هندو چند روزی فیل بانی کن
برآورد از فیل از شاه گرد بزد شه رخ و شاه را مات کرد