فیروز خسرو

معنی کلمه فیروز خسرو در لغت نامه دهخدا

فیروزخسرو. [ خ ُ رَ ] ( اِخ ) بهاءالدوله دیلمی. رجوع به ابونصر و نیز رجوع به بهاءالدوله شود.

معنی کلمه فیروز خسرو در فرهنگ فارسی

بهائ الدوله دیلمی

جملاتی از کاربرد کلمه فیروز خسرو

سپاه روم، شد بر زنگ، فیروز به تخت شرق، آمد خسرو روز
خسرو چین را بهمت قدم او نصرت و فیروزی و ظفر بدر آمد
سعید نفیسی معتقد است که آبادی‌هایی که در آخر نام آن‌ها پسوند «گرد» دیده می‌شود در دوره ساسانیان و حتی قبل از آن ساخته شده‌اند از جمله خسرو گرد، فیروز گرد، و این نشان‌دهنده این است که شهر بروجرد قبل از اسلام بنا شده‌است.
خسروی را نسبت فیروزی از نام تو باد خسروان از خاک درگاه تو افسر یافته
چو شد فیروز از خسرو جدا باز ز غصّه، بیوفایی کرد آغاز
دگر زن دایه، دیگر نیز گلرخ ز مردان خسرو و فیروز و فرخ
دل خسرو بجوش آمد ز فیروز شدش تیر غم گلرخ جگردوز
زبان بگشاد فیروز سیه روز که خسرو باد بر هر کار فیروز