فراموشی خدا

معنی کلمه فراموشی خدا در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فراموشی خدا (قرآن). در آیات قرآن به مؤمنین توصیه شده که خداوند را یاد کنند و از فراموش کردن خداوند نهی شده است. در این مقاله آیات مرتبط با فراموشی خداوند معرفی می شوند.
فراموشی خداوند، مورد نهى او:وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.
حشر/سوره۵۹، آیه۱۹.
لزوم تدارک یاد خداوند، در پى فراموشی او:إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً.
کهف/سوره۱۸، آیه۲۴.
آثار فراموشی خداوند عبارتند از:
← ترک انفاق
...

جملاتی از کاربرد کلمه فراموشی خدا

مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۱۰۶﴾ (هر حکمی را نسخ کنیم، یا آن را به [دست] فراموشی بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را می‌آوریم؛ مگر ندانستی که خدا بر هر کاری تواناست؟ (۱۰۶)) بقره ۱۰۶
دیبا در کنار پرند پارچه‌ای است که خاستگاه آن شوشتر بوده و تا ۳ قرن پیش در شهر شوشتر تولید می‌شده‌است. این پارچه که از بافت خیلی نازکی برخوردار بوده و گاهی نیز با الیافی از طلا برای دوخت لباس پادشاهان و تزئین خانه کعبه بکار می رفته است. این بافته به اعتقاد احمد اقتداری در کتاب دیار شهریاران، باز مانده فعالیت رومیان در شهر شوشتر بعد از ساخت بناهای آبی که به دستور شاهپور ساسانی انجام شده است. چون عده‌ای از رومیان در ایران ماندند، شرط ماندن آنها نداشتن زمین و اشتغال به کارهای صنعتی بود که یکی از این کارها بافت پارچه دیبا است. این پارچه از تارهای قاصدکهای گیاهی به نام استبرق یا قلپ لپ است که در اطراف شهرهای خوزستان اندک بوته‌هایی از آنها یافت می‌شود این پارچه تا ۳۰۰ سال پیش در شوشتر تولید می شده و بعدها این صنعت با توجه به نیاز کشور عربستان جهت تزئین خانه خدا به آن کشور برده شده و در آن کشور به تولید خود ادامه داده و به مرور زمان این صنعت نیز به فراموشی سپرده شده است. میرزا عبداللطیف شوشتری سفرنامه‌نویس ایرانی دوره قاجار می نویسد: «دیبا پارچه ای بود که از حریر خالص به مراتب نرم تر و بهتر آنرا به زر و سیم و نقوش بدیعه دلکش می بافتند و در آن زمان مخصوص دستار ملوک و سلاطین بوده».
حلقهٔ ذکرِ خدا گردد لبِ خاموشِ تو گر شود توفیق از مردم فراموشی ترا
در اساطیر یونان باستان (حدود ۶۵۰–۴۸۰ قبل از میلاد)، عالمِ هادس را رودخانه‌ای وحشتناک از سرزمین زندگان جدا کرده‌است؛ چیزی شبیه به جهان مردگان در بین‌النهرین. هادس خانه‌ای هزار تودرتویی از سالن‌های تاریک، سرد و بی‌نشاط است که دروازه‌های قفل‌شده احاطه اش کرده‌اند و سگ جهنمی سربروس از آن محافظت می‌کند. پرسفونه، ملکه هادس، در آنجا یک زندانیِ ساکن است. این تصویر غم‌انگیز در در کتاب ۱۱ ادیسه هومر هم وجود دارد. هنگامی که ادیسه برای مشورت با تیرسیاسِ پیشگو در کتاب ۱۱ به هادس می‌رود، ساکنان آنجا را می‌بیند که در یک فراموشی بی‌هدف غرق شده‌اند و تا زمانی که از خون قوچ او ننوشند، نمی‌توانند با او ارتباط برقرار کنند. مردگان نابه‌هنگام و کسانی که با آیین‌های مناسب دفن نشده‌اند، بیشتر از ارواح دیگر رنج می‌برند و گناهکاران بدنامی مانند تانتالوس پسر زئوس و سیزیف پسر خدای بادها آیولوس، به خاطر جنایات خود عذاب می‌شوند. با این حال، هادس در آثار هومری، به‌طور کلی، برای همه ناخوشایند است.