[ویکی فقه] فراموشی انسان (قرآن). انسان، موجودی است که دچار فراموشی می شود. در این مقاله آیات مرتبط با فراموشی انسان معرفی می شوند. برخى انسانها، دچار فراموشی، در دوران پیری و سالخوردگی:۱. ... وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً .... نحل/سوره۱۶، آیه۷۰. انسان، در معرض فراموشى گرفتاریهاى گذشته خویش:وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ ... ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ .... زمر/سوره۳۹، آیه۸. ۱. ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۷۰. ...
جملاتی از کاربرد کلمه فراموشی انسان
در سال ۱۴۱۷ کاوشگر کتب خطی به نام پوجو براچیولینی نسخهای از کتاب در باب طبیعت چیزها لوکرتیوس را در صومعهای نزدیک دریاچه کنستانس کشف کرد. کشف این دستنوشته با شور و هیجان بینظیری روبهرو شد؛ زیرا دانشمندان این زمانه مشتاقانه در پی بررسی و مطالعهٔ آموزههای فلاسفهٔ کلاسیک بودند و متون مذکور که پیشتر به فراموشی سپرده شده بود، حاوی جامعترین شرح آموزههای اپیکور است که به زبان لاتین یافته شدهاست. اولین مقالهٔ پژوهشی در مورد اپیکور در باب لذت (De voluptate) نام داشت که روحانی کاتولیک و انسانشناس ایتالیایی، لورنزو والا، در سال ۱۴۳۱ منتشر کرد. والا به لوکرتیوس یا شعر او هیچ اشارهای نکرد. به جای این، او رساله را به شکل بحثی میان یک اپیکوری، یک رواقی و یک مسیحی، در مورد ماهیت بالاترین خیر ارائه داد. مناظرات والا سرانجام اپیکوریسم را رد میکند، اما با ذکر نام اپیکوریها در میان طرفهای درگیر مناقشه، به آنان به عنوان یک نحلهٔ فلسفی اعتباری بخشید، که شایستهٔ توجه است.
دوره نهفتگی بیماری در انسان نیز بسیار طولانی و بیش از ۵ سالاست. علایم بیماری شامل فراموشی، لکنت زبان، اختلال حافظه، عدمتعادل، فلج و بیاختیاری است که نهایتاً با مرگ خاتمه مییابد. بیشترین ضایعه در سلولهای عصبی رخ میدهد که منجر به حفره حفره شدن و اسفنجیشدن بافت مغز و نخاع میشود.
او نویسندگی و صحافی و استنساخ کتب را جزو صنایع دستهٔ دوم طبقهبندی میکند و دربارهٔ آن میگوید: «این صنعت نیاز انسان را حفظ میکند، و آن را از دستبرد فراموشی نگهمیدارد، و اندیشهها و خاطرات درونی انسان را به کسانِ غایبی که از وی دورند میرساند، و نتایج اندیشهها و دانشها را در کتب جاویدان میسازد [...] و دارندهٔ آن با پادشاهان بزرگ همبزم میشود و به محفل خلوت و بزم آنان راه مییابد»
حاج باباخان پس از سرکوب مشروطه خواهان به دست عوامل کودتا به شهادت رسیده و در آن زمان در روستای نوشهر خاکسپاری شده که بعد از سالها به قطعه مفاخر اردبیل منتقل شده که باید تلاش و جدیت بر شناساندن هر چه بیشتر چنین مفاخری در اردبیل باشد. هرچند انسانهای گمنام و مجاهد زیادی به سرنوشت حاج باباخان دچار شدهاند که باید تلاش کنیم تا این چهرههای تاریخی در فرصتهای مناسب برای مردم و به ویژه نسل جوان معرفی و شناسانده شوند تا مجاهدتها و دلاوریهای آنها به فراموشی تاریخ سپرده نشود.
رگناروک را نشانههاییست: نخستین نشانه فیمبولوینتر، زمستان زمستانها است. سه زمستان پیاپی، بدون تابستانی در میانه. جنگ و کینهورزی افسارگسیختهای در میان انسانها پدید میآید و این کین به میان خانوادهها نیز راه مییابد و هر آنچه نیکی است به فراموشی سپرده خواهد شد. این آغازی است بر پایان همه چیز.
در سال ۱۸۷۲، جرج اسمیت در حین مرتب کردن لوحها در موزه بریتانیا، لوح «طوفان» را یافت. همکار او در آن زمان، واکنش وی را چنین توصیف کرده است:«اسمیت لوح را برداشت و شروع به خواندن سطرها کرد؛ هنگامی که دریافت محتوای آن همان بخشی از افسانه است که امیدوارانه به دنبالش بود، گفت «اولین انسانی هستم که پس از دو هزار سال فراموشی میخوانمشان.» لوح را روی میز گذاشت، به هوا پرید و با هیجان بسیار دور اتاق خیز برداشت و در میان حیرت حضار شروع به در آوردن لباسهایش کرد.» او ترجمه لوح طوفان را در «انجمن باستانشناسی کتاب مقدس» (با حضور نخستوزیر گلدستون) ارائه داد.
۳- احتمالاً منظور نویسندهٔ انتقاد فوق "غیریهودیان" باشد و اینکه شاید منظور این است که "فقط پطرس حق داشت غیریهودیان را به مسیحیت فرا بخواند". امّا این بسیار نادرست است، زیرا عیسی مسیح، خطاب به تمام حواریون و شاگردان مأموریت داد تا تمام انسانها (یهودی و غیر یهودی) را به کلام خدا فرابخوانند. پطرس تنها مبلّغ مسیحیت نبود، بلکه مرجع و پیشوا و معیار سنجش بود که تمام حواریون و شاگردان مسیح (از جمله پولس و برنابا) باید آموزههای مسیحی توسط پطرس را مرجع و سرلوحهٔ خود قرار میدادند و اگر پطرس کسی را تأیید میکرد، او شاگرد حقیقی مسیح بود و اگر پطرس کسی را رد میکرد، وی شاگرد مسیح نبود. اما این به این معنی نیست که سایر حواریون حق نداشتند یا نمیتوانستند پیام مسیح را به "غیریهودیان" اعلام کنند. چرا که به نظر عقلانی نمیرسد که فقط پطرس به تنهایی به تمام نقاط و قارههای دنیا رفته و کلام مسیح را آنجا اعلام کند و همچنین پس از درگذشت پطرس در حدود سال ۶۵ میلادی، کلام مسیح به فراموشی سپرده شود.
پیشرفتهای دیگری در تفکر هایدگر در دهه ۱۹۳۰ وجود داشت که او را به تجدید نظر دربارهٔ بیخانمانی و فراموشی هستی هدایت کرد. او اکنون دریافته بود که توصیف انواع هستندگان و نحوهٔ هستی آنها در هستی و زمان، جامع و کامل نیست. به عنوان نمونه، هنر نه در زمرهٔ ابزارها است و نه صرفاً شیء فیزیکی. نحوهٔ هستی آثار هنری «گشودن» جنبههای مهم جهان، یا حتی (چنانکه در معابد یونانی) برانگیختن درک انسان از خود و پیرامون خویش است. بهعلاوه هایدگر حالا مشاهده میکرد که هیچیک از روشهای آشکارگری چیزها بر انسان (و هیچیک از شرایطی که تجربه و ادراک را ممکن میسازند) جهانشمول و بیزمان نیستند.
در آیین مانوی انسان دارای دو بعد خدایی و منور و اهریمنی و تاریک است که حاصل امتزاج روشنی و تاریکی در زمان اسطورههای آفرینش است. انسان باید به روح خود که همان ذرات روشن دربند است بنگرد و تن و جهان و آنچه در آن است را به بوته فراموشی بسپارد. پرداختن به آنچه به روح بازمیگردد مانند گرایش به هنر و شکوفایی استعدادها و ذوقها و نیز مهر و برادری شیوهای پرستش به شمار میرود. باور مانویان بر این بود که در پایان جهان در نبرد بزرگ میان روشنی و تاریکی، روح بر ماده و روشنی بر تاریکی و نیکی بر پلیدی پیروز میشود؛ و ارواح دربند که روشناییهای خدایی هستند از زندان تن و جهان آزاد شده و به سوی سرزمین روشنایی بازمیگردند. اگرچه امروزه مانویان از صحنه روزگار کنار رفتهاند و سدههاست که این دین دیگر پیروانی ندارد ولی اثرهای انکارناپذیر آن را در عرفان اسلامی و مسیحی میتوان بازیافت.
صنایع نوع اول شامل کشاورزی و خیاطی و بافندگی و بنایی و درودگری هستند. صنایع نوع دوم نیز شامل قابلگی، پزشکی، نویسندگی و صحافی، و موسیقی هستند. او دربارهٔ نویسندگی میگوید: «این صنعت نیاز انسان را حفظ میکند، و آن را از دستبرد فراموشی نگهمیدارد، و اندیشهها و خاطرات درونی انسان را به کسانِ غایبی که از وی دورند میرساند، و نتایج اندیشهها و دانشها را در کتب جاویدان میسازد. باری، دارندگان صنایع نوع دوم با پادشاهان بزرگ همبزم میشوند و به محفل خلوت و بزم آنان راه مییابند»