فرا چنگ اوردن

معنی کلمه فرا چنگ اوردن در لغت نامه دهخدا

( فرا چنگ آوردن ) فرا چنگ آوردن. [ ف َ چ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) در چنگ آوردن. ( از آنندراج ). به چنگ آوردن :
گر باشد چون شراره در سنگ
چون آهنش آورم فرا چنگ.نظامی.بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ.نظامی.رجوع به فرا شود.

معنی کلمه فرا چنگ اوردن در فرهنگ فارسی

( فرا چنگ آوردن ) در چنگ آوردن . به چنگ آوردن

جملاتی از کاربرد کلمه فرا چنگ اوردن

آن بت که دل مرا فرا چنگ آورد شد مست و به سوی رفتن آهنگ آورد
بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ‌؟ بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
غنم به چيز به دست آمده و فرا چنگ آمده گفته مى شده ، سپس به هر چيزى كه از دشمن وغير دشمن به دست آمده باشد اطلاق شده است . و در قرآن آمده كه : و اعلموا انما غنيمتم منشى ء و يا: فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا. مغنم ، آن چيزى را گويند كه به دستمى آيد سود و بهره و جمع آن مغانم است . خداوند مى فرمايد: فعند الله مغانم كثيرة(310). يعنى نزد خدا بهره هاى بسيار است .
آن بت که دل مرا فرا چنگ آورد شد مست و سوی رفتن آهنگ آورد
مشتزنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده و حلق فراخ از دست تنگ به جان رسیده شکایت پیش پدر برد و اجازت خواست که: عزم سفر دارم، مگر به قوت بازو دامن کامی فرا چنگ آرم.

اينها همه جلوه هاى است ، امام در نهايت يكرنگ تاريخ حيات و زندگانى امامان شيعه است ،روشن است ان كسى كه به زندگانى ان بزرگان نظر مى كند اگر به اين تحول بالنده اگاه نباشد جز حيرت هيچ چيز فرا چنگ نخواهد آورد. اينك در اين سطورنمى از اقيانوس كران ناپيداى حيات پنجمين خورشيد فروزان آسمان امامت ولايت وجودمقدس امام محمد باقر عليه السلام را پيشكش ارباب معرفت و دلسوختگان وادى ولايت مىاوريم شايد كه روح خويشتن را در شط اگاهى زلال امامت تطهير كنيم .

به دستان داد سیمین پنجه را رنگ کزان دستان دلی آرد فرا چنگ
درین کوشش کمر بندید پر تنگ که اسپ جگ زود آید فرا چنگ
رسول خدا(ص ) در ميان سپاهيان خود فرمان داد تا آنچه را كه از غنيمت فرا چنگ آورده اندبه يك جا فراهم نمايند. سپاهيان فرمان بردند، ولى در اينكه چه گروهى حق تملك آنهارا خواهد داشت گرفتار چند دستگى و اختلاف شدند.
دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
دوستى را كه به عمرى فرا چنگ آرند، نشايد كه به يكدم بيازارند.

شايد جالبترين و واضحترين مسائل اجتهادى و رويدادهاى كه در زمان صحابه و بعد از وفات پيامبر خدا (ص ) رخ داده است ، قضيه تقسيم زمينهايى است كه رزمندگان اسلام باقهر و غلبه در فتح عراق و شام و مصر به دست آورده بودند. نص صريح قرآن بدونهيچگونه چشمپوشى و ملاحظه اى حاكى از آن است كه خمس غنايم به بيتالمال تعلق مى گيرد تا در مواردى كه اين آيه كريمه تعيين فرموده ، به مصرفبرسد: واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه وللرسول ولذى القربى و... اما چهار پنجم بقيه بنا به نص قرآن و روش پيامبر -عليه الصلاة والسلام - در جنگ خيبر و تقسيم غنايم در ميان فاتحان آن جنگ ، در ميان رزمندگان پيروز، كه غنايم را فرا چنگ خود آورده اند، تقسيم مى شود. اين بود كه جنگآوران فاتح به منظور اجراى دستور قرآن و سنت به نزد عمر بن خطاب آمدند و خواستارآن شدند تا او خمس خداوند و ديگر كسانى را كه در آيه مشخص گرديده بر گرفته ،بقيه را بين ايشان تقسيم كند. عمر در پاسخ خواسته ايشان گفت