فتنه های بابیت

معنی کلمه فتنه های بابیت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بابیه به پیروان میرزا سید علی محمد شیرازی گفته می شود؛ او از مدّعیان بابیت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شیعیان بود و بعدها مدّعی مهدویت و نبوّت شد.
در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه سراسر ایران دارای درگیری، شورش ها و طغیان های مردمی بود. بسیاری از این فتنه ها با بهانه های مختلفی رخ می داد و حتی برخی جنبه دینی نیز داشته است و البته ارتباطی با بابیت به طور مستقیم نداشت. از جمله این آشوب ها می توان به فتنه بر علیه علی اشرف ماکویی، حاکم زنجان و اخراج او به خاطر بدرفتاری با مردم و تعدی او به یک زن مسلمان، بدون موازین شرعی اشاره کرد. فتنه ها و آشوب های دیگری نیز در شهرهای خراسان، تبریز، یزد، کرمان، کردستان، کرمانشاه، شیراز، رفسنجان، گیلان، مازندران و بسیاری از مناطق دیگر روی داد که در عمده این فتنه ها، آشوبگران فقط بهانه ای را می خواستند تا علیه حکومت و عمال حکومتی شورش کنند. سیاسیون و سرکرده های بابی نیز از این فرصت استفاده نموده و به بهانه های مختلفی، همچون آماده سازی برای ظهور موعود و نجات دهنده مردم و غیره، بخشی از مردم را نیز با خود همراه کرده و در سه شهر زنجان، مازندران و نیریز فارس، توانستند وقایع خونینی را پدید آورند که اگر چه در تمام آنها نیز شکست در اردوی بابیان رقم خورد اما به هر شکل این اتفاقات و حادثه ها در سرزمین ایران و هر دو طرف نزاع فرزندان این کشور بودند. در این مجال اشاره ای کوتاه به این سه فتنه می گردد.
فتنه زنجان
در سال (۱۲۶۶) زنجان شاهد شورشی به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی، ملقب به حجت شد. این فرد مدعی نیل به مرتبت اجتهاد بود و قبل از گرایش به بابیت به علت فتوا های نادرست خود در مسائل مختلف احکام همچون روزه عید فطر و سجده بر بلور صافی، مورد نفرت و خشم علمای زنجان گردید.
← رهبر فتنه
شوقی افندی می نویسد: این کارزار که قسمت اعظم آن در جنگل مازندران به وقوع پیوست، مدت یازده ماه بطول انجامید. نبیل زرندی تاریخ واقعه مازندران را از روزی که ملا حسین عمامه سبز باب را بر سر نهاد و از مشهد بسوی مازندران حرکت کرد، ثبت کرده است و می نویسد: وقوع این مطلب مهم تاریخی در روز نوزدهم شعبان سال هزار و دویست و شصت و چهار هجری در قلعه شیخ طبرسی بود.
← رهبران فتنه
...

جملاتی از کاربرد کلمه فتنه های بابیت

فغان ازین دوستم گر که فتنه شان بگذشت، هزار مرتبه از فتنه های چنگیزی
به دور عارض او فتنه های خوابیده ز سر کشیدن خط آشکار پیدا شد
سراغ فتنه های زهره سوز از خویشتن گیرم رگ اندیشه نبض کار باشد کاردانان را
اندوه روز هجر و بلای شب فراق از فتنه های روز قیامت شمرده ایم
فتنه های نهان، عیان آید؛ پای فرزند در میان آید
چو بگذشت ازآن داستان روزچند همه پست شد فتنه های بلند
از فتنه های چشم تو، ای ترک جنگجوی آورده ام به خطه ی دارالامان، امان
سر گذشت آدم اندر شرق و غرب بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب
اگرچه در سیاست کاملاً بی پروا بود، اما او با سیاست هایی که برای تثبیت موقعیت خود طراحی شده بود، از فتنه های خود حمایت کرد. در سال ۶۵۷ پایتخت دوم به صورت دفاکتو لوئویانگ شد و این پایتخت پس از ژانویه ۶۶۵ بیشتر مورد اهمیت واقع شد. بخاطر کابوس های امپراتریس وو در مورد امپراتریس وانگ و بانو شیائو او که از چانگان بیزار شده بود تصمیم گرفت کل دربار و دولت را به طور مکرر به لوئویانگ منتقل کند، بنابراین مرکز قدرت سیاسی را از منطقه اشرافی شمال غربی خارج می کرد. وزارتخانه ها و دفاتر دادگاه کپی شدند، و لوئویانگ باید به تمام ساختمان های عمومی پرهزینه که برای یک پایتخت نیاز است مجهز شود. پس از مرگ امپراتور گائوزونگ، امپراتریس وو اقامت دائم را در آنجا گرفت.
گائوزونگ پسر کوچک امپراتور تایزونگ و امپراتریس ژانگسون وندو بود و بعد از بدنام شدن دو برادر بزرگترش ولیعهد شد و بعد از مرگ پدرش در سال ۶۴۹ میلادی بر تخت نشست. او هنگامی بر تاج و تخت صعود کرد که ۲۱ سال داشت. در سالهای اول زندگی وی تحت سلطه باقی مانده دولتمردان بزرگ دربار تایزونگ بود، مهمتر از همه دایی خودش ژانگسون ووجی بود. با این حال، قدرت واقعی بعد از اختلافات داخلی از سوی امپراتریس وانگ و بانو شیائو و صدراعظم ها ژانگسون ووجی و یو ینگینگ با بانو وو خیلی زود توسط وو نابود شدند و اول قدرت واقعی به تنهایی به امپراتور گائوزونگ منتقل و بعد خیلی زود به دست امپراتریس وو افتاد که از چنگ شوهرش درآورده بود، امپراتریس وو یکی از برجسته ترین و خبیث ترین زنان حاکم تاریخ چین بود. امپراتریس وو یک همسر صیغه ای پایین تایزونگ بوده است. وو را به کاخ گائوزونگ بردند و پس از یک سری فتنه های پیچیده ای که وو، در سال ۶۵۵ موفق شد تا امپراتریس قانونی، یعنی امپراتریس وانگ، عزل شود و خودش را در جای او منصوب کند. جدال بین این دو صرفاً یک فتنه کاخ نبود. امپراتریس وانگ، که از تباری نجیب بود، از جناح اشرافی شمال غربی و وزرای بزرگی که از دربار تایزونگ زنده مانده بودند، از او پشتیبانی می کرد. امپراتریس وو از خانواده ای از طبقه پایین تر از تایوان بود. پدرش یکی از طرفداران اصلی امپراتور گائوزو پدر بزرگ امپراتور گائوزونگ بود، مادرش یکی از اعضای خانواده سلطنتی سوئی بود. به نظر می رسد او توسط اشراف شرقی، با اشراف کمتر و با رده های پایین تر دیوان سالاری مورد حمایت قرار گرفته است.
در جریان جنبش پاکستان، تلاش هایی توسط روحانیون دیوبندی متحد حزب کنگره ملی هند برای رد صلاحیت محمد علی جناح برای رهبری سیاسی حزب مسلم لیگ، بخاطرعقاید شیعی وی صورت گرفت.  اما این روحانیون به دلیل ضعف در برنامه سیاسی شان و سابقه ارتکاب اعمال حماقت آمیز در "جنبش خلافت" نتوانستند حمایت مسلمانان را جلب کنند. مسلم لیگ موفق شد توده های مردم مسلمان را متقاعد کند که کنگره قصد دارد با تحریک فتنه های شیعه و سنی، مسئله حقوق اساسی مسلمانان را به عقب براند.  در طول جنگ جهانی دوم، خشونت های ضد شیعه به‌طور قابل توجهی کاهش یافت، زیرا بحث در مورد آینده هند پس از استقلال توجه همه را به خود معطوف کرده بود.  با این حال، در سال ۱۹۴۴، یک سازمان دیوبندی بنام "تنظیم اهل سنت" در امرتسر که اکنون پنجاب هند است راه اندازی شد که فقط به حمله به شیعیان توجه داشت.
ایران نمی رود در کف، این ملک جسته است از چنگ فتنه های مغول و سکندری
در تک او فتنه های رستخیز سنگ از ضرب سم او ریز ریز