فارغ گشتن. [ رِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) فارغ شدن. آسوده شدن : محوشد پیشش سؤال و هم جواب گشت فارغ از خطا و از صواب.مولوی.و رجوع به فارغ شدن شود.
معنی کلمه فارغ گشتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فراغت یافتن آسوده شدن ۲ - وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن .
جملاتی از کاربرد کلمه فارغ گشتن
وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ و هنگامی که تو در میان ایشان باشی، فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ و خواهند که نماز ایشان را بپای داری، فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ تا گروهی از ایشان با تو در نماز ایستند، وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ و تا سلاحهای خویش برگیرند، فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ چون اینان که در نمازاند یک رکعت کرده باشند، و از هر دو سجود فارغ شده، برابر دشمن شوند، وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا و تا گروهی دیگر آیند که نماز نکردند، فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ نماز کنند با تو، وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ و تا از دشمن بر حذر میباشند و سلاح برگیرند، وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا دوست میدارند کافران، لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ اگر شما غافل شید از سلاح خویش و کالای خویش، فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً یک گشتن بازی نمودن بگزند یا زیان، وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ و بر شما تنگیی نیست،إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ اگر شما را رنج بود از باران، أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی یا بیماران بید، أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ که سلاحها بنهید در نماز، وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ و حذر خویش از دشمن خویش میگیرید، إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ خدای بساخت کافران را، عَذاباً مُهِیناً (۱۰۲) عذابی خواری نمای.