فارغ ماندن

معنی کلمه فارغ ماندن در لغت نامه دهخدا

فارغ ماندن. [ رِ دَ ] ( مص مرکب ) بیکار ماندن. از کار برآسودن. رجوع به فارغ شود.

معنی کلمه فارغ ماندن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) بیکار ماندن از کار بر آسودن

جملاتی از کاربرد کلمه فارغ ماندن

«گردش» چکیده نگاه و اندیشه سازنده از «موج» تا «واهمه» است که این بار به گونه‌ای حرفه‌ای و با ابزاری قوی‌تر و رساتر بیان شده‌است. پسر بچه‌ای که از غیبت و سفر پدر استفاده کرده و فارغ‌البال به گشت و گذار می‌پردازد و در عوالم پاک و شیرین خود سیر می‌کند. مخاطب فیلم کودکان هستند و دنیای پاک و معصوم کودکانه که با تصاویر بکر و زیبای جنوب به خوبی آمیخته شده اثری ماندنی و در خور تأمل را به وجود آورده‌است. سازنده با تولید اولین فیلم ۳۵ میلی‌متری خود نشان داد که در سینمای حرفه‌ای نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.
فارغ التحصیل علوم انسانی است که می‌خواهد تمام عمرش را صرف مطالعه کند، اما زمانی که می‌بیند خانواده‌اش به سختی امرار معاش می‌کنند (زندگی مادی سختی دارند) از تصمیمش پشیمان می‌شود. او عاشق سیون جو است اما چون معتقد است اگر از او تقاضای ازدواج کند و بخواهد که با خانواده فقیر آنها وصلت کند، ممکن است سد راه پیشرفت سیون جو شود، او را رها کرده است. او همیشه فکر می‌کرد سیون جو می‌تواند با سفر به اقصی نقاط اروپا از زندگیش لذت ببرد، اما روزی متوجه می‌شود که سرنوشت ثروت او را گرفته و او دیگر نه جایی برای ماندن دارد و نه کسی برای پناه بردن. قاعدتاً حالا نوبت سیون جو است که از او دوری کند.