معنی کلمه غم الوده در لغت نامه دهخدا
بیا ساقی آن لعل پالوده را
بیاور، بشوی این غم آلوده را.نظامی.فسرده دلان را درآرد به کار
غم آلودگان را شود غمگسار.نظامی.غم آلوده یوسف به کنجی نشست
به سر برز نَفْس ستمگاره دست.سعدی ( بوستان ).قطره اشکی که از مژگان غم آلوده ریخت
عنکبوتی گشت و بر چاک گریبانم تنید.ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ).