غلط گوی

معنی کلمه غلط گوی در لغت نامه دهخدا

غلط گوی. [ غ َ ل َ ] ( نف مرکب ) غلطگوینده. آنکه غلط و نادرست گوید: مغلاط؛ بسیار غلطگوی و غلطکن. ( منتهی الارب ) :
ای طبیبان غلطگوی چه گویم که شما
نامبارک دم و ناسازدوائید همه.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 420 ).

جملاتی از کاربرد کلمه غلط گوی

شوی پندت دهد سقط گویی ریش گیری که: چون غلط گویی؟
نی غلط گفتم سحرگاهی که نقاشان صبح نقش تار پرنیان گویی بر اکسون می زنند
اگر سر میبری غلطان تو چون گوی اناالحق در نهاد جان و دل گوی
قصه گویان حق ز ما پوشیده اند معنی هجرت غلط فهمیده اند
اختیاری نیست لطف عشق با سرگشتگان گوی غلطان اختیار از دست چوگان را گرفت
ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را
یکی را سر به نوک نیزه عریان بین ز چوگان ستم چون گوی غلطان بین