عینیت در تاریخ

معنی کلمه عینیت در تاریخ در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عینیت در تاریخ، مقوله ای دو بعدی، تاریخ نگار و واقعیت موجود، که همان واقعیت را ذهنیت و زاویه نگاه تاریخ نگار می سازد.
عینیت در لغت معادل کلمۀ «Abjectivit» به معنی واقعیت یا حقیقت است در مقابل آن ذهنیت که معادل کلمۀ «Subjectivit» به معنی ذهنی و تصوری است، می باشد. مسالۀ «حقیقت» یا «واقعیت»، خاص تاریخ و یا رشتۀ دیگری از علوم نیست؛ امّا در اصطلاح مورخان دو معنی از آن برداشت می شود. معنای نخست مطابق با واقع یا واقعیت که در حوزۀ کاربردی مفهوم متضاد آن ذهنی است؛ دوم معنایی که توسط هر فرد آگاه و منطقی قابل تصدیق و اثبات پذیر باشد و متضاد آن تحکم است. پس گزاره های منفرد دربارۀ گذشته از نظر اصولی، گزاره هایی عینی در هر دو معنای یاد شدۀ آن به شمار می روند.
مهم ترین شاخص در ارزیابی ها
به این ترتیب پرسش از عینیت، از مهم ترین شاخص ها در ارزیابی هایی است که ما در مورد علوم انجام می دهیم. پرسش یاد شده در فلسفۀ تحلیلی تاریخ به عنوان یکی از محورهای اساسی در به چالش کشیدن علم تاریخ مورد توجه بوده است. این مساله در حقیقت بیانگر آن است که علم به صور حقیقی باید فارغ از هر گونه نگاه شخصی لحاظ گردد. بدین جهت در هر علمی عینیت باید به صورت معناداری ایفای نقش کند تا آن علم فارغ از هرگونه ذهنی گری، از کیفیت عمومی تفکر که همان تجربه پذیری است، برخوردار گردد.
عینیت در علوم اجتماعی
به عنوان مثال عینیت در علوم اجتماعی با چالش های چندانی روبرو نبوده است، به طوری که تنها کافی است در مسیری که یک عالم علوم طبیعی حرکت کرده گام برداریم تا به نتیجه ای که او در یک موضوع دست یافته، دست یابیم؛ و این به معنی برخوردار بودن علوم طبیعی از کیفیت عمومی است؛ اما در علوم انسانی و علم تاریخ مساله با تردیدهای جدی روبروست.
اختلاف در ارزیابی ها
...

جملاتی از کاربرد کلمه عینیت در تاریخ

یکی از ابعاد مخالفت با وحدت وجود، شائبه یکی دانستن خالق و مخلوق است در حالی‌که عرفا وجود حقیقی را فقط خدا می‌دانند و ماسواه را صرف تجلی او می‌دانند و در مواردی تلویحاً برای جز او وجودی قائل نیستند تا شائبه اتحاد پیش آید و اگر تحققی برای ماسواه قائلند ظریف‌تر از نسبت عرض به ذات بلکه تبیین نسبت حقیقت و مجاز است؛ بنابراین اتحاد وجود خالق و مخلوق پیش کشیده نمی‌شود. به معنی دیگر عرفا را متهم به عینیت خالق و مخلوق می‌دانند و عبارات «مراد ما از وحدت وجود، عینیت وجود زمین و وجودآسمان با وجود حق متعال است!» و «غیرتش غیر در جهان نگذاشت لا جرم عین جمله اشیا شد.» و عبارت مشهور: «سبحان من أظهرالأشیاء و هو عینها: منزّه آنکه اشیا را ظاهر کرد، و خود عین آن‌ها است.» را از عرفا نقل و نقد می‌کنند. این درحالیست که عین و عینیت در اینجا یک اصطلاح تخصصی و اصطلاحی عرفانیست و معنی متعارف خود را ندارد. بدین معنا که تحقق اشیا از خداست و از خود هیچ وجود و تعین مستقلی ندارند و به هیچ وجه به معنی اتحاد اشیا با خالق نیست. بدیهی است که این در عرفان اسلامی هم عین کفر و زندقه است. این نشان از درک ضعیف و ظاهرپسند مخالفان عرفان است. عرفا قائل بودن تعدد برای وجود را عین شرک می‌دانند و کثرت را نه تعدد وجود بلکه تحقق مظهریت وجود می‌دانند. مانند آنچه از شخص در آینه می‌افتد نسبت به فرد تعین دارد، بلکه واقعاً عین اوست و نه متحد با او و حقیقت فقط شخص است نه ما ظهر فی المرایا.