عیادت کردن

معنی کلمه عیادت کردن در لغت نامه دهخدا

عیادت کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دیدار کردن. به دیدار کسی رفتن. بیمارپرسی. به پرسش بیمار رفتن.
- عیادت بیمار کردن ؛ رفتن برای احوالپرسی و ملاقات بیمار. ( ناظم الاطباء ) :
عیادت دل بیمار من کند قدمش
که از زمین فلک افتخار میسازد.خاقانی.

معنی کلمه عیادت کردن در فرهنگ فارسی

دیدار کردن بدیدار کسی رفتن بیمار پرسی به پرسش بیمار رفتن

جملاتی از کاربرد کلمه عیادت کردن

در حالی که بعد از چند ماه از بارداری، بیم سقط فرزند مری می‌رود؛ با نقشه دایی و پدر، «آن» برای همبستری با شاه برگردانده می‌شود. در دربار «آن» که حس نبخشیدن پادشاه فرانسه را، دلیل بر حقارت و کوچکی او می‌داند؛ با بلند مرتبه کردن جایگاه هنری هشتم، پادشاه را مجذوب خود می‌کند. پادشاه دوبار برای «آن» هدیه می‌فرستد و از او می‌خواهد که بدن خود را تسلیم شاه کند. اما «آن» نمی‌پذیرد و در صحبت با شاه که عاشق وی گذشته‌است؛ اذعان می‌کند که قصد خیانت به خواهر خود را ندارد. اما در واقع «آن» در عیادت از مری، او را باعث تمام بدبختی‌های خود می‌داند و به او می‌گوید، باید مزه خیانت را بچشد.