[ویکی فقه] عطف بر لفظ به عطف یک کلمه بر لفظ معطوف علیه اطلاق می شود. «عطف بر لفظ» در مقابل «عطف برمحل» و «عطف توهم» یکی از اقسام سه گانه عطف به اعتبار معطوف ، و عطفی است که در آن می توان معطوف را به جای معطوف علیه نشاند؛ یعنی معطوف را بدون واسطه، معمول برای عامل معطوف علیه قرار داد؛ مثال مانند: (واذان من الله ورسوله الی الناس…). در این آیه «رسوله» عطف بر «الله» و از نوع عطف بر لفظ است.سیوطی این گونه عطف را عطف اصلی و طبق قاعده می داند. عناوین مرتبط عطف بر محل ؛عطف توهم .
جملاتی از کاربرد کلمه عطف بر لفظ
انسان ((كادح )) به سوى خداست . ((كدح )) دراصل به اين معناست كه چيزى بر چيزى تاءثير گذارد و ((انك كادح )) يعنى : اى انسان، تو به دست آورنده و كسب كننده زحمتى ؛(146) و ((كدح )) به معناى تلاش و آزمندىو كار تواءم با رنج است ،(147) و به دليل اينكه با ((الى )) متعدى شده است در آنمعناى ((سير)) نهفته است و چون عبارت ((فملاقيه )) عطف بر كلمه ((كادح )) است ،با اين بيان مشخص مى شود كه هدف نهايى اين سير و تلاش و سختى خداى سبحان است.(148)
(و ليـوفـيـهـم اعـمـالهـم و هـم لا يـظـلمـون ) - لام دراول جـمـله لام غـايت است ، و جمله مورد بحث عطف بر غايت و يا غايتهايى است كه حذف شده ،چـون ذكـر آنـهـا مـورد غـرض نـبـوده . و اگـر ايـن جـمـله غـايـت شـده بـراى جـمـله(ولكـل درجـات ) بـراى ايـن اسـت كه جمله مزبور در معناى (ما براى آنها درجات قرارداديم ) مى باشد، آن وقت معنا چنين مى شود: ما آنان را درجه بندى كرديم براى اين و اينو براى اينكه اعمالشان تمام و كامل به ايشان برسد، و ظلم نشوند.
کسوت عباسیان محتسب دیده را بود نهان تا به عطف بر شکن طیلسان
و نيز وقتى مى شنوند كه قرآن مى فرمايد: (ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ماتاخر) چنين خيال مى كنند كه لابد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نيز مانند سايرمردم گناه و مخالفت امرى از اوامر و يا نهيى از نواهى مربوط به احكام دين را كرده كهخدايش آمرزيده . فكرشان آنقدر رسا نبوده كه بفهمند اين آيه مربوط است به آيه قبليشكه ميفرمايد: (انا فتحنا لك فتحا مبينا) و اگر اين گناه و آن آمرزش از سنخ گناهانمردم عادى و آمرزش آن بود هيچ ربطى بين آمرزش آن و داستان فتح مكه نبود وحال آنكه در اين آيات گناه به معنائى گرفته شده كه آمرزش آن نتيجه فتح مكه است ،علاوه بر اين ، اگر مراد از گناه ، همان معناى متعارف بود مغفرت آن با مطالب بعد هم كهمى فرمايد: (و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما و ينصرك الله نصرا عزيزا)متناسب نبود، زيرا در اينصورت معناى اين جملات عطف بر آن آمرزش مى شوند.
و مقتضاى سياق آيات اين است كه جمله (و اذ يمكر بك الذين كفروا...) ، عطف بر جملهسابق يعنى (و اذ يعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم ) بوده باشد، و بنا بر اين ،آيه شريفه در سياق بيان نعمتى است كه خداوند بر ايشان ارزانى داشته و آنان را بااحسان هايى كه به آنان كرد و خود آنان در آن نعمت ها دخالتى نداشتند تاييد فرمود.
اين آيه كه به صورت عطف بر آيه گذشته ذكر شده است ، سرگذشت ديگرى از يكىاز انبياء پيشين را بيان مى كند، كه مشتمل بر شواهد زندهاى برمسائل معاد است و عطف اين دو آيه به يكديگر ممكن است از اين نظر باشد كه در آيهقبل سخن پيرامون توحيد و شناسائى خدا بود و در اين آيه و آيه بعد از آن (آيه 260)سخن درباره معاد و زندگى بعد از مرگ است .
بعضى ديگر گفته اند: آيه مورد بحث عطف بر همان (الم تر...) است ، ليكن عطف استبه معنائى كه اين جمله به آن جمله قبلى مى دهد، و آن را در معنا به صورت (الم تركالّذى حاج ابراهيم ...) مى آورد، و آن وقت معناى مجموع دو آيه ، چنين مى شود: آيا نظيرآن كس را كه با ابراهيم بر سر پروردگارش محاجه و مشاجره مى كردند نديده اى ؟ و يابه مثل آن كس كه به قريه اى مى گذشت كه ويران شده بود برنخوردى ؟
و ظاهرا الف و لام در كلمه (الارض ) در هر دو جا و در كلمه (السموات ) الف و لامعهد است و (سماوات ) عطف بر (ارض ) اولى است .و با در نظر گرفتن الف و لامعهد و واو عاطفه تقدير آيه چنين مى شود:(يومتبدل هذه الارض غير هذه الارض و تبدل هذه السموات غير هذه السموات : روزى كه اين زمينبغير اين زمين مبدل شود و اين آسمانها به آسمانهايى غير اينمبدل مى گردد).
در آيه مورد بحث ساير نعمت هايى را كه خداوند بهاهل بهشت روزى كرده عطف بر آب نموده ، و از اينجا معلوم مى شود كهاهل دوزخ از اهل بهشت تنها انتظار آب ندارند، بلكه تقاضاى همه انواع نعمت ها را مى كنند،چيزى كه هست به طور عموم مجاز از همه آنها به افاضه تعبير شده . ممكن هم هست كسىبگويد: (افاضه ) تنها به معناى فرو ريختن آب نيست تا اطلاقش در غير آب مجازباشد، بلكه به معناى دادن نعمت فراوان است . بنابراين ، اين اطلاق به طور حقيقت خواهدبود نه عموم مجاز.
بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه ايمان عطف بر كلمه (دار) نباشد، بلكه عطف باشدبـر مـسـاءله تـبـوى دار، و فعلى كه عامل در آن است حذف شده ، و تقدير آيه چنين باشد:(و الذين تبوؤ ا الدار و آثروا الايمان ).