عشق داشتن. [ ع ِ ت َ ] ( مص مرکب ) مشتاق بودن. بسیار دوست داشتن. عاشق بودن. صورت خوب و خوشگل دوست داشتن. ( ناظم الاطباء ). عشق ورزیدن.بسیار دوست داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) : بنال سعدی اگر عشق دوستان داری که هیچ بلبل ازین ناله در قفس نکند.سعدی.
معنی کلمه عشق داشتن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) عشق ورزیدن بسیار دوست داشتن .
جملاتی از کاربرد کلمه عشق داشتن
پینا در ملاقات با پاتریزیا خبر از خیانت و سوءاستفاده از اعتماد را به او میدهد؛ و به او توصیه میکند به هیچکس اعتماد نکند؛ و با همراه داشتن وسیلهای به رنگ قرمز و پوشیدن لباسهای سبز و با بهدست گرفتن کنترل زندگی در کنار عشقاش با فتح دنیا، مَلکه شود. پاتریزیا به صورت اتفاقی متوجه محصولات هایکپی با قیمتهای مناسب در بازار میشود. پاتریزیا که عصبی و نگران شده، متوجه میشود سیاست آلدو بر ساختن امپراتوری گوچی و استفاده همگانی از محصولات است؛ و این درحالیست که کیفیت هنوز مخصوص ثروتمندان میماند.
تعالیم بهائیت بیان میدارد که خداوند بزرگتر از آن است که انسان قادر به درک درستی از آن باشد. در نظام فکری بهائیت، صفات نسبت داده شده به خداوند همچون: قادر مطلق و عشق مطلق از تجارب محدود انسانها در رابطه با قدرت و دوست داشتن منشأ گرفتهاند. از تعالیم بهاءالله این بود که علم خداوند محدود است به آن عده صفات و خصوصیاتی که برای ما قابل درک باشد، لذا علم مستقیم در مورد خداوند غیرممکن است. همچنین، بهاءالله بیان داشت که علم به صفات خداوند از طریق پیامبرانش برای انسانها هویدا شدهاست.
تجربه انواع روانگردانها، داشتن موی بلند، جمعهای قبیله مانند، شعار برای صلح، ستایش از دنیای عشق و آزادی، پرورش گل، موسیقی سبک اسید راک و راک و… از جمله فعالیتهای این گروه بود که مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
ظـاهـرا از تـوقـف يـوسـف در خـانـه عـزيـز بـيـش از دو سـه سـالى نـگذشته بود كه همهاهـل خـانـه مجذوب و فريفته اخلاف و رفتار او شدند. دراين ميان كسى كه بيش تر از همهشـيـفـتـه يـوسـف شـد و عـلاقـه اش كـم كـم بـه صـورت عـشـقـى آتـشـيـن در آمد و در اعماقدل و جـانـش اثـر كـرد، بـانـوى كـاخ وهـمـسـر عـزيـز مـصـر بـود كـه نـامـشراعـيـل و لقـبـش زليـخـا ذكـر شـده اسـت . علّت اين عشق سوزان را كه تدريجا به صورتدل باختگى و علاقه جنسى درآمد و با آن سماجت درخواست كام جويى از يوسف كرد، در چندجهت ذكر كرده اند: اول اين كه زليخا فرزندى نداشت واز لذّت داشتن فرزند محروم بود،بـه هـمـيـن سـبـب در جـسـت وجـو بـود تـا بـه جـاى فـرزنـد،دل خـود را بـه انـسـانـى ديـگـر در مـيـان افـراد خـانـه بـسپارد و اوقات فراغت خود را بامـهرورزى به وى سرگرم و سپرى سازد، و با آمدن يوسف در خانه او و به خصوص بااظـهـار تـمـايـل شوهر و پذيرفتن او را به عنوان فرزند، منظور زليخا عملى شد، اما اينعلاقه و دل دادگى كم كم از اين صورت خارج شد و به صورت ديگرى درآمد.
اگر اين كلام را با آن حرفى كه در مجلس مراوده در جواب زليخا گفت كه : (پناه بهخدا، او پروردگار من است كه منزلگاهم را نيكو ساخت ، و به درستى كه ستمكارانرستگار نمى شوند) مقايسه كنيم از سياقش مى فهميم كه در اين مجلس به يوسف سختتر گذشته تا آن مجلسى كه روز قبل با حركات تحريك آميز زليخا مواجه بود، چونآنجا او بود و كيد زليخا، ولى امروز در برابر كيد و قصد سوء جمعى قرار گرفته .بعلاوه ، واقعه روز قبل واقعه اى بود كه در خلوت صورت گرفت ، و خود زليخا هم درپنهان داشتن آن اصرار داشت ، ولى امروز همه آن پرده پوشى ها كنار رفته در برابرجمع كثيرى از زنان شهر دارد معاشقه مى كند. آرى ، آنجا تنها زليخا بود، اينجازيادىاظهار عشق و محبت مى كنند، آنجا يك نفر بود كه مى خواست وى را گمراه كند، اينجا عده اىبر اين معنا تصميم گرفته اند، آنجا اگر شرايطى زليخا را مساعدت مى كرد اينجاشرايط و مقتضيات بيشترى عليه او در كار است .
عشق گفتا ای گرانجان سبکسر لب ببند من توانم از میان این پرده را بر داشتن