معنی کلمه عرب اباد در لغت نامه دهخدا
عرب آباد. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دهی از بخش ماهان شهرستان کرمان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. 180 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصولاتش : غلات حبوبات و صیفی است. اهالی بکشاورزی و مکاری و ریسندگی گذران میکنند. راه فرعی به شوسه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
عرب آباد. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. واقع است در دشت. هوای آن معتدل است. 198 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی کرباس بافی است. از اسدآباد میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
عرب آباد. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان. ناحیه ای است ، واقع در دامنه و سردسیر است و 145 تن سکنه دارد و آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و حبوبات و توتون و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
عرب آباد. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فشند بخش کرج شهرستان تهران. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر و 218 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات و بنشن ، صیفی و باغات میوه و قلمستان و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. امامزاده ای دارد بنام هاشم. از کاروان سرای عرب آباد کنار شوسه بدانجا ماشین میرود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).