معنی کلمه عبدالرحمان بن ابی لیلی در دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] ابوعیسیٰ عبدالرحمان یسار انصاری کوفی (د ۸۳ق/ ۷۰۲م )، ملقب به اِبْن ِ اَبی لَیلیٰ (لیلا)، فقیه، قاضی ، قاری و محدثان شیعه است. او از تابعین و از محدثان معروف اسلامی است که حدود ۱۲۰ تن از صحابه پیامبر (ص) را دیده و از بسیاری از آنان حدیث نقل کرده است . وی از اصحاب امام علی (ع) به شمار می رود که در جنگ های جمل، صفین و نهروان حضور داشت. او پس از شهادت علی (ع ) بر حقانیت آن حضرت پایدار ماند. حکم بن عُتَیبه، حسین بن عبدالرحمان و یزید بن ابی زیاد از جمله افرادی هستند که از او حدیث نقل کرده اند. تاریخ دقیق تولد عبدالرحمان روشن نیست . ابو نعیم اصفهانی گفته است که او در روزگار خلافت ابوبکر تولد یافت ، اما به گفته دیگر مورخان او در زمان خلافت عمر - ۶ سال مانده به پایان خلافت وی - زاده شد. پدر او ابولیلی ، مدنی انصاری و از یاران پیامبر (ص ) بود که همراه وی در جنگ احد و جنگ های پس از آن شرکت جست و سپس به کوفه کوچید و در کنار علی (ع ) جنگید و در رکاب او در جنگ صفین شهید شد.
جملاتی از کاربرد کلمه عبدالرحمان بن ابی لیلی
طبرى از قول عبدالرحمان بن جندب مى نويسد: در دوران حكومت مصعب بن زبير بر كوفه ، به گوش خود شنيدم كه كعب بن جابر مى گفت : خداوندا! ما به عهد و پيمانى كه بسته بوديم وفا كرديم . بارخدايا! ما را همدوش كسانى قرار مده كه مكر ورزيدند و عهدشكنى نمودند! پدرم كه سخنان وى را مى شنيد به او گفت : راست گفتى و مردانه به عهد و پيمان خود وفا كردى و براى خود شر و مذلت به دست آوردى . كعب جواب داد: هرگز! من براى خود شر و بدى نگزيده ام ، بلكه خوبى به دست آورده ام !
در اغانى آمده است كه مروان با خمس غنايم ، كه بالغ بر پانصد هزار بود، معامله كرد وعثمان نيز تمامى آن را به وى واگذاشت ! و اين از مواردى بود كه باعث شد تا مردم زبانبه طعن و شكايت بگشايند و عبدالرحمان بن حنبل نيز در همين زمينه اشعارى سروده است(536).
مؤ لف : ظاهرا اين حديث از باب تطبيق آيه بر داستان مذكور مى باشد، نه اين كه آيه درخـصـوص داسـتـان نـازل شده باشد. و نظائر اين تطبيق در ميان احاديث مربوط به شاءننـزول بـسـيـار اسـت ، و از هـمـيـن بـاب است كه در روايات آمده آيه شريفه (لا تجد قومايـومـنـون بـاللّه و اليـوم الاخـر) دربـاره ابـى عـبـيـده بـن جـراحنازل شده ، كه پدرش را در جنگ بدر كشت . و در بعضى از روايات آمده كه در شاءن پدرابـوبـكـر نـازل شده كه وقتى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) ناسزا گفتپـسـرش ابـوبـكـر چـنان بر سرش كوبيد كه به زمين افتاد، و آيه نامبرده در شاءن وىنـازل شـد. و در بعضى ديگر آمده كه : در شاءن عبدالرحمان بن ثابت بن قيس بن شماسنـازل شـده كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اجازه خواست به زيارت دايىاش كـه از مـشـركـيـن بـود بـرود، و حـضـرت اجـازه اش داد. هـمـيـن كـه بـرگـشـت ورسـول خـدا (صـلى اللّه عليه و آله وسلم ) وارد شد حضرت و مسلمانانى كه در اطراف آنجناب بودند اين آيه را برايش خواندند.
در بين راه ، غلام عثمان را ديدند كه بر شتر او سوار و به طرف مصر مى رود، از وىبدگمان شده او را تفتيش نمودند، با او نامه اى يافتند كه براى والى مصر نوشتهبود بدين مضمون : به نام خدا، وقتى عبدالرحمان بن عديس نزد تو آمد، صد تازيانهبه او بزن و سر و ريشش را بتراش و به زندانطويل المده محكومش كن و مانند اين عمل را در باره عمرو بن الحمق و سودان بن حمران وعروة بن نباع اجراء كن !!
نعمان بن بشير آنچه شنيده بود براى معاويه بيان كرد، معاويه فهميد با اين حيله كاربه ترك جنگ و پايان نبرد نخواهد انجاميد. لذا جماعتى از سران قريشمثل عمروعاص ، عتبه بن ابى سفيان ، عبدالرحمان بن خالد بن وليد، حبيب بن مسلمة وضحاك بن قيس و جمعى از اعيان شام را به نزد اميرالمؤ منين على فرستاد.
وى همراه ياران عبدالرحمان بن اشعث برضد حجاج قيام كرده بود و به اين جرم كشتهشد (402)
همه با پيشنهاد عبدالرحمان بن عوف موافقت كردند؛ مگر على (ع ) كه گفت : تا ببينم ! درهمين هنگام ابوطلحه وارد شد و عبدالرحمان نيز آنچه را گذشته بود، از پيشنهاد خود وموافقت همگان بجز على ، به اطلاع او رسانيد. پس ابوطلحه رو به على گرد و گفت : اىابوالحسن ! عبدالرحمان مورد اعتماد تو و همه مسلمانان است ؛ چرا با او مخالفت مى كنى ! اوخودش را از ميان شما كنار كشيده و به خاطر ديگرى هم زير بار گناه نمى رود! در اينجاعلى (ع )، عبدالرحمان بن عوف را سوگند داد تا به خواستهدل اعتنايى نكند. حق را مقدم دارد و به صلاح و خير امت بكوشد و مساله خويشاوندى ، او رااز راه حق منحرف نسازد. عبدالرحمان ، همه را پذيرفت و سوگند خورد.
یعقوب پس از اطلاع از این واقعه، شخصی بهنام حمدان بن عبدالله را بهجای خود در سیستان گذاشت و در اواخر ذوالحجهٔ ۲۵۵ق راهی رخد شد. خلیفه پس از معامله با یعقوب و منصرفکردن او از تصرف شیراز، برای سرکوبکردن محمد بن واصل و تسلط دوباره بر فارس، عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد که در این جنگ محمد بن واصل پیروز شد.
شـرح : در مـجـلد 9 بـحـار صـفـحـه 341(189)نـقـل شـده كـه چـون پـيغمبر صلى الله عليه و آله از مكه بمدينه هجرت كرد بين مهاجر وانـصـار بـرادرى بـرقـرار سـاخـت و بـين ابوبكر و عمر و عثمان و عبدالرحمان بن عوف وزبـيـر، و سـلمـان وابـوذر، و مـقـداد و عـمـار بـرادرى برقرار ساخت وامير المومنين را تنهاگـذاشـت و آنـحـضـرت مـحـزون شـد واظـهـار دلتـنـگـى نـمـود، و گـفـت يـارسول الله پدر و مادرم قربانت ميان من و احدى برادرى قرار ندادى ؟ فرمود: يا على تورابـراى خـودم نگاهداشتم آيا خشنود نميشوى كه تو برادر من و من برادر تو باشم و توصـى و وزير و جانشين من در ميان امت من باشى ، و دين مرا اءدعا كنى ، و بوعده هاى من وفاكـنـى و مـبـاشـر باشى غسل مرا، كه غير تو آن را انجام ندهد، و تو نسبت من بمنزله هاروننسبت بموسى هستى جزاينكه بعد از من پيغمبرى نيست .