عالمان به تاویل متشابهات

معنی کلمه عالمان به تاویل متشابهات در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عالمان به تأویل متشابهات. این گفتار در صدد بیان نظرات مفسران در باره انحصاری بودن تاویل متشابهات قرآن برای خدا یا عدم اختصاص تاویل متشابهات قرآن به خدا را مورد بررسی قرار می دهد.
علا مه طباطبایی (رحمه الله علیه) از ظاهر آیه انحصار فهمیده و تلقی نموده که علم به تاویل متشابهات، صـرفا مخصوص پروردگار است، برای دیگران جز سر تسلیم فرود آوردن راه دیگری نیست ولی با قـطع نظر از ظاهر آیه، باید راه دسترسی به حقایق نهفته آیات متشابهه برای پویندگان باز باشد این نظریه ای است که علا مه بزرگوار در این زمینه ارائه فرموده اند اکنون سخنی چند درباره این نظریه :نـیـاز به توضیح ندارد که بسته بودن راه برای رسیدن به حقایق نهفته قرآن، که گنجینه معارف الـهـی بـه شـمـار مـی رود، هـرگـز قـابـل قبول نیست و آیه (افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها؛ آیا در قرآن نمی اندیشند؟ یا بر دل های شان قفل هایی نهاده شده است؟ ) جایی برای این گمان باقی نمی گذارد.»اگر فرض شود در قرآن آیاتی وجود داشته باشد که آحاد مسلمانان و علما ودانشمندان و امامان و پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلّم) تماما از محتوای آن آگاهی نداشته باشند، حتما مقام حکمت الهی زیر سؤال مـی رود چـگونه است کتابی که به عنوان هدایت بشریت برای ابدیت نازل گردیده، مواضع ابهامی داشـتـه باشد که هیچ کس، حتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) به کشف آن دسترسی نداشته باشد؟! قطعا این فرضیه محالی است و از دیدگاه حکمت باری تعالی کاملا به دوراست.علامه طباطبایی در رابطه با آیه، چنین گوید:(ظـاهـر کـلام آن است کـه جمله (والراسخون فی العلم یقولون) استینافیه باشد، سخن از سـرگـرفته شده عطف به ما سبق نباشد، زیرا این جمله، عدل جمله «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون» است و تقدیر کلام چنین است:«اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه واماالراسخون فی العلم فیقولون آمنا به» که فرق میان دو گروه دراین است : گروه نخست با سؤ نیت به سوی آیات متشابهه می روند، ولی گروه دوم با خلوص نیت و قلبی پاک و سلیم، در مقابل آیات متشابهه سر تسلیم فرودمی آورند.عـلاوه، اگـر (واو) عـاطفه بود، و لازمه اش آن بود که راسخون فی العلم تاویل آیات متشابهه را بدانند، هـرآینه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرد شاخص این گروه بود و می بایست اورا جدا ذکر می کرد و ایـن گونه می گفت : (و ما یعلم تاویله الا الله و الرسول والراسخون فی العلم) زیرا تشریف مقام رسالت چنین اقتضایی را دارد، چنان چه در مواردبسیاری این جدا سازی انجام شده، مانند (آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون) و (و هذا النبی و الذین آمنوا) و دیگر آیاتی از این قبیل.پـس ظاهر آیه، آن است که علم به تاویل، به خدا اختصاص دارد اگرچه منافاتی ندارد که با دلیلی دیـگـر استثنایی برآن وارد گردد چنان چه آیات اختصاص علم غیب به خدا با آیه (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) استثنا خورده است.لذا آن آیه تنها یک بعد از شؤون راسخون فی العلم را بیان نموده، که همان سر تسلیم فرود آوردن در مقابل چنین آیات و متزلزل نگردیدن در مقابل شبهات است لکن با دلیل دیگر ثابت گردیده که راسخون فی العلم تاویل متشابه را می دانند و امکان دسترسی به حقایق نهفته قرآن برایشان میسر است).
[ویکی فقه] این گفتار در صدد بیان نظرات مفسران در باره انحصاری بودن تاویل متشابهات قرآن برای خدا یا عدم اختصاص تاویل متشابهات قرآن به خدا را مورد بررسی قرار می دهد.
علا مه طباطبایی (رحمه الله علیه) از ظاهر آیه انحصار فهمیده و تلقی نموده که علم به تاویل متشابهات، صـرفا مخصوص پروردگار است، برای دیگران جز سر تسلیم فرود آوردن راه دیگری نیست ولی با قـطع نظر از ظاهر آیه، باید راه دسترسی به حقایق نهفته آیات متشابهه برای پویندگان باز باشد این نظریه ای است که علا مه بزرگوار در این زمینه ارائه فرموده اند اکنون سخنی چند درباره این نظریه :نـیـاز به توضیح ندارد که بسته بودن راه برای رسیدن به حقایق نهفته قرآن، که گنجینه معارف الـهـی بـه شـمـار مـی رود، هـرگـز قـابـل قبول نیست و آیه (افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها؛ آیا در قرآن نمی اندیشند؟ یا
فخر رازی در این زمینه افزوده : (عطف در آیه، از ذوق فصاحت به دور است و اگر عطف می بود، بـایستی جمله (یقولون آمنا به) را با (واو) حالیه قرین نماید، این گونه : (و هم یقولون) یا (و یقولون).
چند نکته تفسیری در آیه ۷ آل عمران
این تمامی آن چیزی است که در این رابطه گفته شده، جز آن که از نکات زیر نباید غفلت کرد:
← نقش کلمه (اما)
...

جملاتی از کاربرد کلمه عالمان به تاویل متشابهات

را نداده ، و تنها معرفت اين معنا را داده كه از معرفت آنها عاجز هستند، همچنانكه معرفت دركآنها را هم در كسى نگذاشته ، تنها معرفت اين معنا را داده كه نمى توانند همه نعمتهاىالهى را درك كنند، و خود خداى تعالى هم از عارفين ، به اين مقدار قناعت و بلكهسپاسگزارى كرده كه به عجز از معرفت شكرش اعتراف كنند، پس معرفت عجز و تقصيررا شكر ايشان دانسته ، همچنانكه اعتراف عالمان به عجز از علم را، علم دانسته است ....
و گفت: حکمت سخن گوید در دل عارفان به زبان تصدیق و در دل زاهدان به زبان تفضیل و در دل عابدان به زبان توفیق و در دل مریدان به زبان تفکر و در دل عالمان به زبان تذکر.
هنگامى كه امام اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) به سوگ پاره تن و ريحانه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) و بانوى زنان عالميان ، فاطمه زهرا( عليها السّلام ) نشست ،برادرش ((عقيل )) را كه از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برايشهمسرى برگزيند كه زاده دلاوران باشد تا پسر دليرى به عرصه وجود برساند وسالار شهيدان را در كربلا يارى كند.(8)
پیرمرد گفت که این سخن رمزی است که از اجدادمان برایمان باقی مانده است؛ منظور از کوه علما، گیاه کلمات کافی و مردگان جاهلان است و منظور این است که عالمان به وسیلهٔ پند، جاهلان را تربیت می‌کنند، گویی که مرده‌ای را زنده می‌کنند و این پندها در کتابی به نام کلیله و دمنه که فقط در دربار شاه است، گرد آوری شده است.
احمدبن ابراهیم نرمقی (نارمکی) از روستای نارمک تهران و از عالمان به حدیث و روایت بوده و از سهل بن عدو حدیث نقل کرده‌است (تکمیل همایون، ۱۳۷۷: ۱۶۳).
((آنانند زاهدان ، عابدان ، عالمان به آداب شريعت ، آنانند روزه گيران شب زنده دار وساجدان در محراب ديانت و آنانند قطب مكه و دين خدا و آسياب دين به گرد آنان مىچرخد)).
رشتی نجفی در شهرهای نجف و کاظمین کرسی استادی در دروس فقه و اصول را بر عهده داشته‌است. درگذشت وی موجی از همدردی و ابزار تاسف را در بین مردم و عالمان به دنبال داشت. وی علاوه بر دروس اصول و فقه در علم کلام و فلسفه نیز دارای تبحر و اندیشه بوده‌است.
سید یحیی دارابی، یکی از عالمان به نام و مشهور زمان محمد شاه که به نمایندگی از شاه برای بررسی دعوی باب به شیراز سفر کرده بود در سومین بار ملاقات خود با باب، تفسیر سوره کوثر را از او شنید و به باب ایمان آورد و در نامه‌ای به شاه اعلام نمود که دیگر به سوی پایتخت باز نخواهد گشت و در آخر نیز جان خویش را در راه باب از دست داد و در راه او کشته شد.
عوامل دیگری چون حضور اساتید مطرح شیعه در قم، مهاجرات عالمان به این شهر و سفر احمدشاه قاجار به قم در این رونق حوزه قم مؤثر بود.
در سمت راست ايوان نخست به مقبره آل خير الدين مى رسيم كه يكى از عالمان به نام سيدمحمد على خير الدين و همچنين سيد مرتضى وهاب شاعر در آن به خاك سپرده شده اند و پساز آن هم به گنجينه نفايس حرم مى رسيم .
البته چنين فوز و فيضى بسيار نادر و فقط در خباياى مسطورات قلمى ، مكنونانه ومكتومانه براى عاكفان حرم وحى و طائفان حريم الهام و راكعان كوى عترت و ساجدانآستان ولايت جلوه مى كند: اهل نظر معامله با آشنا كنند . البته چنينتعامل و تعاطى كه بين آيات قرآن كريم است بين آيات و روايات و بين خود روايات باهم برقرار است كه اگر چنان احاطه اى بهره مفسر گردد آنگاه دنو و اقتراب به خاستگاهكلام الهى نصيب او خواهد شد، و ارجاع احاديث به يكديگر به عنوان اصلى قطعى ،معقول ، و مقبول محدثان ، فقيهان و عالمان به علم حديث است و مرحوم صاحب جواهر بهزاويه اى از اين مطلب اشاره كرده ، مى گويد: سخنان همه آنان به منزله سخن واحد است وهمه آن ذوات مقدس به منزله متكلم واحدند . از اين رو كلمات آنان يكديگر را تفسير مى كند: بعد ملاحظة اءن كلامهم جميعا بمنزلة كلام واحد يفسر بعضه بعضا (239)