طواف فرض

معنی کلمه طواف فرض در لغت نامه دهخدا

طواف فرض. [ طَ ف ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طواف زیارت و حج شود.

جملاتی از کاربرد کلمه طواف فرض

مساءله 4 - واجب است سعى از طريف متعارف انجام يابد پس جائز نيست زياد از آنجاده منحرف شود بله جائز است آنرا در طبقه فوقانى و يا تحتانى (اگر فرض كنيمكه روزى برايش اين طبقات را درست كنند)انجام دهد البته به شرطى كه طواف بين دوكوه باشد نه بالاى دو كوه يازير دو كوه ، و نزديكتر به احتياط آنست كه در همان راهمتعارف كه قبل از احداث دو طبقه متعارف بوده انجام دهد.
هر جا که بود داغ غمی کاش کند عشق بر ذمه او فرض طواف جگر ما
بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او
عاشقان اول طواف کعبهٔ جان کرده‌اند پس طواف کعبهٔ تن فرض فرمان دیده‌اند
طواف روضه ی هشتم کسی را فرض عین آمد که باشد در طریق کعبه ی صدق و صفا ذاهب