( صورت آفرین ) صورت آفرین. [ رَ ف َ ] ( نف مرکب ) آفریننده صورت. آفریننده. خالق. واهب الصور. مصور. و بدین معانی در مورد باریتعالی به کار رود : روزی که آفرید تو را صورت آفرین بر آفرینش تو به خود گفت آفرین صورت نیافرید چو تو صورت آفرین بر صورت آفرین و بر این صورت آفرین.؟ ( یادداشت بخط مؤلف ).
معنی کلمه صورت افرین در فرهنگ عمید
( صورت آفرین ) ۱. صورت آفریننده، آفرینندۀ صورت. ۲. [مجاز] خالق.
معنی کلمه صورت افرین در فرهنگ فارسی
( صورت آفرین ) ( صفت ) ۱ - آن که صورت آفریند آفریننده صورت مصور . ۲ - مبدع خالق .
جملاتی از کاربرد کلمه صورت افرین
عجب نقشی ز نوک کلک صورت آفرین سر زد که بر خود آفرین ذات مصور از مصور زد
زهی شکوه تو کاندر طراز صورت تو ز خود برآمدن صورت آفرین پیداست
به خوبان در حقیقت معنی عشق به صورت آفرین است آفرینی
گر بدان صورت دل و دین باختم عیبم مکن زانکه در آنعکس صورت آفرین افتاده بود
رفتند سوی رزم و برآن دست و تیغشان برخاست از قضا و قدر صورت آفرین
تا بست نقش صورت او صورت آفرین در هم شکست دایرهٔ کارگاه را
کند در پرده مه سیر خورشید جهان آرا زصورت، دیده هر کس به صورت آفرین باشد
صدآفرین بتو بادا که هر که صورت تو بدید در طلب صورت آفرین برخاست
آن چنان صورت که شرحش میکنم جز که صورت آفرین جستیم نیست
کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید ز آزر گفت دانم گر ز صورت آفرین گوید