صناعت ور

معنی کلمه صناعت ور در لغت نامه دهخدا

صناعت ور. [ ص ِ ع َ وَ ] ( ص مرکب ) پیشه ور. هنرمند. آنکه صنعتی داند : و از هر جنس صناعتوران که اندر لشکر به کار آیند مهیا کرد. ( تاریخ بخارا ص 84 ). رجوع به صناعت و صنعت شود.

جملاتی از کاربرد کلمه صناعت ور

شغل بعدی فرخ معاونت اعتمادالدوله قراگوزلو وزیر معارف بود که در تابستان ۱۳۰۸ به آن منصوب و در هفدهم امرداد به مجلس معرفی شد. در خرداد ۱۳۱۰ که وزارت اقتصاد ملی به سه اداره صناعت، تجارت و فلاحت تقسیم شد، معاونت وزیر و ریاست اداره صناعت به فرخ واگذار شد. در نوزدهم تیر ۱۳۱۱ ریاست اداره کل فلاحت هم زیر نظر او رفت. در تمام این مدت، وزارت اقتصادی ملی وزیر نداشت و زیر نظر مستقیم نخست‌وزیر (مهدی‌قلی هدایت) اداره می‌شد. از مهم‌ترین اقدامات فرخ در این سمت، تأسیس بانک فلاحتی و صنعتی در سال ۱۳۱۲ بود.
23- كميابى كنم تورا تعليم كه در اكسير ودر صناعت نيست
سيد عاليمقام از لحاظ قوه بيان و سخن نيز توانا بود. او هرگاه خطبه ايراد مى كرد،بدون فكر قبلى آغاز مى نمود و آن را با معانى بلند، در نهايت فصاحت و رسايى بيانمى داشت . خطابه هاى او از تكلّف و صناعت ، مانند نوشته ها و سخن گفتن عاديش ،پيراسته بود. خوى نيكو، ملكات فاضله و نفسانيات كم نظيرش در گفتار و كردارش بهخوبى جلوه گر بود.
و عمده در منطق و در صناعات خمس صناعت برهان است كه قلب و روح دانش ترازوست كهفائده برهان يقين و پيدا كردن حق است .
با این همه صناعت و با این همه کمال در پارس بی‌نشان چو به شب مهر انورم
گر کیمیای اهل صناعت ززر بود اکسیر ماست خاک در آستان عشق
هر مس چو کیمیا شود از نور ذوالجلال این بوالعجب صناعت و این طرفه کیمیاست
همچنین شهر خمر به صناعت لباس‌های تقلیدی محلی وسنتی وبرده‌های یمانی (الموشّاه) مشهور است.
به تیغ تیز دمار صناعت داود به کف راد هلاک فکنده قارون
بزرگوارا دانی‌ که در صناعت شعر مرا به لفظ و معانی تَوّسع است و مجال
جمعیت شهر دمام بر پایهٔ سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۲۰۰۷ میلادی، برابر با دو میلیون نفر بوده‌است.و همگی مسلمان و از مذهب اهل سنت هستند. پیشهٔ مردم شهر کارمند دولتی، کشاورزی، صید، تجارت و صناعت است. بزرگترین شرکت‌های شهر به نام آرامکو معروف است، همچنین مقر اصلی شرکت بزرگ سابک در این شهر واقع شده‌است.
حل سوم: در بیان آلات مخصوصه عمل صناعت.
چو جنگ صلح شود صلح جنگ پس می‌بین صناعت کف آن کردگار دانا را
جالینوس در تفسیر خود بر این کتاب که به ما رسیده‚ دو قول از داستان اسقلبیوس نقل کرده‚ نخستین آن‌ها لغز است و دوم طبیعی است‚ به روایتی دیگر، اسقلبیوس شاگرد هرمس مصری و مسکن او سرزمین شام بود و جالینوس درکتابی که تألیف کرده‚ گوید که خدا به اسقلبیاذس وحی فرستاد که اگر ترا فرشته بنامم خوشتر از آنست که انسان بخوانم؛ و بقراط در کتاب ایمان و عهد خویش، آورده که این اسم (یعنی اسقلبیادس)‚ در زبان یونانیان مشتق از بهاء و نور است و طب، صناعت اسقلبیوس است و او دوست نمی‌داشت کسی به علم طب روی آرد مگر آنکه همانند وی دارای طهارت و عفاف و تقوی باشد و نمی‌خواست که بدطینتان را تعلیم دهد و دوست داشت که به اشراف و متألهین یعنی عارفین به خدای علم آموزد‚ و بقراط در این کتاب گوید: