[ویکی فقه] صفات حروف، یعنی ویژگیهای هر حرف هنگام تلفظ می باشد. عالمان تجوید برای حروف صفاتی برشمرده اند که عبارت اند از جهر ، همس ، شدت، حدّ وسط شدت و رخوت، استعلا، استفال، اطباق، انفتاح، انذلاق و اصمات. انواع حروف حروف همس ده تا است: «ف، ح، ث، ه، ش، خ، ص، س، ک، ت» (همس). حروف دیگر حروف جهراند.حروف شدت هشت تا است: «الف، ج، د، ت، ط، ب، ق، ک».حروف متوسط پنج تا است: «ل، ن، ع، م، ر». حروف دیگر، حروف رخوت اند ( رخوت ).حروف استعلا هفت تا است: «ق، ص، خ، ض، ط، ع، ظ» ( استعلاء ). باقی حرف، حروف استفال اند ( استفال ).حروف اطباق چهار تا است: «ص، ض، ط، ظ» (اطباق). بقیه حروف انفتاح اند ( انفتاح ).حروف انذلاق شش تا است: «ل، ر، ن، ب، م، ف». حروف دیگر، حروف اصمات اند. از عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات سخن گفته اند. تلفظ حروف نزد تجویدیان عالمان تجوید ، رعایت صفات یاد شده را هنگام تلفظ لازم دانسته اند، لیکن نزد فقها رعایت آن ها واجب نیست، مگر صفتی که تلفظ صحیح حرف متوقف بر آن باشد.آیا رعایت صفات یاد شده مستحب است؟ برخی در استحباب آن نیز اشکال کرده اند، مگر آن که حکم به استحباب از باب تسامح در ادله سنن ( قاعده تسامح ) پذیرفته شود
جملاتی از کاربرد کلمه صفات حرف
در حال وفات سيد، جماعتى از همسايگانش ، كه مخالف مذهب شيعه بودند، نزدش حاضرشدند. سيد خوش منظر بود؛ در آن حال اظهار حسرت زيادى مى كرد، ناگاه در صورتشنقطه سياهى مانند مركب نمودار گرديد، پس زياد شد، به قسمتى كه تمام صورتشمثل قير سياه گرديد و تمام دشمنانش شاد شدند و او را شماتت مى نمودند. سيد حرف نمىزد، تا اين كه به هوش آمد و چشمان خود را باز نمود، رو را به نجف اشرف كرده ، گفت :يا اميرالمؤ منين ! آيا با دوست تو اين طور معامله مى شود؟ و سه مرتبه اين جمله را تكرارنمود. پس به خدا قسم نورى سفيد در پيشانى او ظاهر شد و زياد گرديد. سيد شاد وخندان شده ، اشعارى را بدين مضمون انشاد فرمود: (دروغ گفت كسى كه گمان كرد على(ع ) دوستش را از سختى ها نجات نمى دهد، به خدا قسم كه به بهشتداخل شدم و خدا مرا از گناهانم بخشيد، پس بشارت باد شما را اى دوستان على (ع )، ودوست بداريد على (ع ) را تا هنگام مرگ ، از بعد اولادش را يكى پس از ديگرى دوستبداريد كه داراى صفات امامت اند).
ط: الف ، از (آلم ) اشاره به توحيد است . الف در قياس با ساير حروف همانند واحد، درقياس با مراتب عدد است ، همان طور كه واحد، عدد نيست ولى عدد، به سبب واحد، ظاهر مىشود. الف ، نزد كسى كه بويى از حقايق برده است ، از حروف نيست ، گرچه حروف بهوسيله الف پديد مى آيد و توده مردم آن را حرف مى نامند. هنگامى كه محقق گفت : الفحرف است ، آن را به نحو مجاز در تعبير مى گويد، نه حقيقت . مقام الف ، مقام جمع است ونامى كه دارد اسم الله است و از صفات قيوميت برخوردار و واجد همه مراتب حروف است .ميم اشاره به ملك و سلطانى است كه هرگز هلاك نمى گردد و لام كه بين الف و ميم قراردارد براى وساطت بين ذات و سلطنت پايدار است .
حرفها ماند بدین حرف از برون لیک باشد در صفات این زبون
ليكن اين حرف با طريقه ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آنطور كه به ما رسيده سازگارنيست ، چون ائمه (عليهم السلام )، هم نفى مى كردند و هم اثبات ، يعنى در بحث از حقائقدين امعان و دقت مى كردند، نه اينكه تنها نواقص امكانى را از صفات خدا نفى نموده ،چيزى را اثبات نكنند، دليل مدعاى ما احاديث بسيارى است كه از آن حضرات محفوظ مانده ، وجز افراد لجباز نمى توانند آن را انكار كنند.
گر ذات و صفات بود اشیا طلبی از حرف طلب که بود آدم حرف است
در آيه شريفه با آوردن حرف (فاء) بر سر آن ، مساءله الهام را نتيجه تسويه قرارداده ، و فرموده : (و نفس و ما سويها)، و چون نفس را تسويه كرد (فالهمها...) پسبه او الهام كرد...، و اين براى آن بود كه اشاره كند به اينكه الهام فجور و تقوا همانعقل عملى است ، كه از نتايج تسويه نفس است ، پس الهام مذكور از صفات و خصوصياتخلقت آدمى است ، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت اللّهالتى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلك الدين القيم ).