صد شاخ کردن
معنی کلمه صد شاخ کردن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه صد شاخ کردن
دلم کو بود از هجران به صد شاخ ز زخم تیر غم سوراخ سوراخ
به تیغم گر کنی صد شاخ و از بیخم بیندازی ترا سرسبز می خواهم، ندارم برگ بیزاری
چون شانه شود دلم به صد شاخ ز رشک گر شانه زند دست به شاخ مویت
ازان صد شاخ خون از سردرامد که آن شاخ از زمین دل برامد
چون سر زند ز مشرق زین آفتاب تو صد شاخ گل پیاده رود در رکاب تو
چند از سنبل تو بیگانه دل به صد شاخ نشیند شانه
مرا زین چشمه خون صد شاخ خیزد روا نبود اگر برخاک ریزد
دانه در زیر خاک شد شجری با دو صد شاخ و برگ پر ثمری
شوریده شد از ناخن عشق این دل صد شاخ این زلف پریشان شده از شانهٔ عشق است
صنوبر با دلی گشته به صد شاخ تنی از تیغ خور سوراخ سوراخ