شش شاخ

معنی کلمه شش شاخ در لغت نامه دهخدا

شش شاخ. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) ( اصطلاح گیاه شناسی ) گونه ای گیاه خاردار از تیره چتریان که دارای برگهای نسبتاً بزرگ با بریدگیهای عمیق است. لبه برگها نیز مضرس است و لبه تضاریس به خار تیزی منتهی می شود ( وجه تسمیه این گیاه به مناسبت وضع بریدگیهای پهنک برگ آن است ). گلش سفید آبی رنگ است. این گیاه در مزارع و لبه جویهای اکثر نقاط دنیا از جمله ایران فراوان است. قرصعنه. قرسعنه. ایرنج. قرصنه.شنذاب. شوکه ابراهیم. ارینجیون. ارنجیون. کمافیطوس. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مترادفات کلمه شود.

معنی کلمه شش شاخ در فرهنگ فارسی

گونه ای گیاه خاردار از تیره چتریان که دارای برگهای نسبتا بزرگ با بریدگی های عمیق است . لبه تضاریس به خار تیزی منتهی می شود ( وجه تسمیه این گیاه پهنک برگ آن است ) گلش سفید آبی رنگ است . این گیاه در مزارع و لبه جوییهای اکثر نقاط دنیا از جمله ایران فراوان است قرصنعه قرسعنه ایرنج قرصنه شنذاب شوکه ابراهیم ارینجیون ارنجیون کما فیطوس .
گونه گیاه خاردار از تیره چتریان که دارای برگهای نسبتا بزرگ با بریدگیهای عمیق است .

جملاتی از کاربرد کلمه شش شاخ

در مـرحـله شـشـم كـه در لابـلاى ايـن بـحـثـهـا طـرح شـده بـخـشـى ازمسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مىكـنـد چـرا كـه پـشـتـوانـه هـمـه بـرنـامـه هـاى عـمـلى و اخـلاقـى هـمـانمسائل اعتقادى و ايمان به مبدء و معاد و حقانيت نبوت است ، و تا اين ريشه نباشد آن شاخ وبرگها و گل و ميوه ها شكوفا نمى گردد.
دل چو شانه شود از رشک به صد شاخ مرا شانه چون در شکن طره شبرنگ زنی
در مندیگک، باستان‌شناسان بنای ستون‌دار بزرگی متعلق به هزارهٔ سوم پیش از میلاد کشف کردند که درگاهش با خط سرخ ترسیم شده بود، و احتمالاً برای اهداف مذهبی بنا شده بود. در تپهٔ دِه‌مُراسی، باستان‌شناسان مجموعه‌ای از یک زیارتگاه را پیدا کردند که حاوی اشیایی بود متعلق به مراسم مذهبی همچون شاخ‌های بُز، یک کاسه، مُهر مِسی، لولهٔ مسی توخالی، جام کوچکی از سنگ مرمر، و یک تندیس سفال‌گری‌شده و کنده‌کاری‌شده از یک ایزدبانوی مادر (نگارهٔ ۳) و تندیسی که نشانهٔ فراوانی بوده و مشابه تندیس‌هایی بود که در مندیگک نیز یافت شده بودند.
در گذشته دو گونه‌ی شاخ‌سقفی شناسایی شده بودند، اما اخیراً آن‌ها را دو سرده‌ی مجزا خوانده‌اند. کُلِپیوسفال رف استخوانی نداشت، اما هانسیوزیا هم رف استخوانی داشت و هم لبه‌های گنبد جمجمه‌اش پهن‌تر و تخت‌تر بودند.
هر سر شاخ درین باغ هوایی دارد هر گلی رنگی و هر مرغ نوایی دارد
صلای عیش زند چون بهار عهد خوشش نگار بسته برآید ز شاخ دست چنار
گر از شاخ دولت گلی چیدمی نسیمی ز کوی تو بشنیدمی
سرکشی ای شاخ گل از بلبل خود تا به چند کاشکی من آشیان بر شاخ دیگر داشتم
تا به مهد چمن آسودگیش گردد بیش شاخ پیچیده به غنداق ز غنچه کودک
به باور علیرضا شاپور شهبازی این سنگ‌نگاره آمیخته‌ای از نمادهای مردم گوناگون زیر سلطه کوروش است که توجه به نگاه‌داری فرهنگ ملل تابع داشته. نقوش «انسان بالدار» از روی درگاه‌های اصلی کاخ سناخریب اقتباس شده‌اند، لباس عیلامی بر تن دارد، تاج وی مصری‌الاصل است و شاخ قوچ آن هم یادآور عقیده‌ای ایرانی که قوچ نمادی از فر کیانی بوده که شاهان ایرانی همواره به تأیید آن نیاز داشتند. به گفته شهبازی اگر لازم باشد توجیهی آیینی برای این نقش بکنیم، باید آن را یک نگهبان جادویی کاخ بدانیم که بال‌های او یادآور فرمانروایی او بر چهار گوشهٔ جهان است.
در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورشنقل كرده را به صورت قوچى كه دو شاخ داشته ديده است .
گویند ز رخ طره پیچان برداشت از شاخ گل آشیان مرغان برداشت
چو بشنید لهراسپ ترسید سخت بلرزید بر خود چه شاخ درخت
از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن). موجودی افسانه‌ای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.
فتح باب کفت به بار آرد قلب دیماه شاخ بسد را
این جانوران سه نوعند یا به شکل پرنده یا چهارپایان یا مخلوطی از چند حیوان. مانند شیر بالدار در ایران و میان رودان - که نمادهای قدرت یعنی عقاب- شیر - سر انسان - بازوی اسب - شاخ گاونر و … در آن وجود دارد.
در روايات ما هم هست كه لعل كه نمله خيال كند براى خدا دوتا شاخ است (245) اين حبنفس است ، معلوم مى شود در نمله هم اين هست . اين نمله هم چيز عجيبى است . حالا آن جا داردكه لعل خيال كند (خدا) دو تا شاخ (دارد) اين شاخ راكمال مى داند ما هم وقتى بخواهيم تعبير بكنيم (به ) يك چيزهايى كه پيش خودمان است ،يك مطالب ، يك كمالاتى كه پيش خودمان ، است اين طورخيال مى كنيم .
دختر پنبه‌ها را را گرفت وقتی به گاو رسید پنبه‌ها را به دهان گاو داد. گاو پنبه‌ها را خورد و نخ از شاخ گاو بیرون آمد. دختر از شاخ دیگر گاو مقداری خوراکی گرفت و خورد و غروب راهی خانه شد.
بعضى معتقدند اين نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسيد كه عرباز آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب ) مى كند.