[ویکی فقه] شرط عبادت، امر خارج، ولی لازم برای تحقق عبادت است. شرط عبادت، چیزی است که از نبود آن، عدم عبادت لازم می آید، اما از وجود آن وجود عبادت لازم نمی آید؛ به بیان دیگر، شرط عبادت چیزی خارج از ماهیت عبادت بوده و قید ماهیت نیست، اما تقید به آن در ماهیت عبادت اخذ شده است، مانند: طهارت ، که شرط نماز محسوب می شود. فرق جزء و شرط فرق میان جزء و شرط این است که جزء در ماهیت کل دخالت دارد، اما شرط خارج از ماهیت مشروط است، ولی تقیدش در ماهیت مشروط دخالت دارد. از تفاوت های میان شرط و جزء در عبادت این است که جزء عبادت همیشه عبادت است، اما شرط عبادت لزومی ندارد عبادت باشد بلکه گاهی عبادت است و گاهی نیست؛ برای مثال، وضو در عین حال که از شرایط نماز است خودش نیز عنوان عبادت دارد، اما برخی دیگر از شرایط نماز ، جنبه عبادی ندارد، مانند: زدودن نجاست از لباس و بدن. عناوین مرتبط نهی از شرط عبادت.
جملاتی از کاربرد کلمه شرط عبادت
اگر ما نماز را تركيبى از اعمالى چون ركوع ، سجود و اذكار لفظى بدانيم ،لازمه اش اين است كه غايت جزيى از مغيا باشد؛ يعنى مجموع نماز كه در برگزيدهاعمال و اوراد و اذكار است به هدف بهره مندى از ذكرى كه بخشى از نماز است اقامهگردد. البته چنين چيزى غلط نيست ، اما هم آهنگ با بلاغت در سخن نمى باشد و از نظر ادباپذيرفته نيست كه جزيى از كل و بخشى از مركبى غايت آنكل مركب قلمداد گردد. و نيز روشن است كه توجهى كه غايت و هدف بر پا داشتن نمازقرار داده شده ، توجه قلبى عميق و قوى است نه توجه ضعيف و سطحى كه لازمه اقدامبه هر عبادتى است . اگر انسان هيچ توجهى به خداوند پيدا نكند و به ياد او نيفتد، گرچه توجهى مبهم و ضعيفى باشد، انگيزه اى براى گفتن ذكر و انجام نماز نخواهد داشت .اصلا شرط صحت نماز قصدش اطاعت امر خداوند باشد.از اين رو امكان ندارد عبادت او خالىاز توجه به خداوند باشد.
حضور خاطر اگر در نماز شرط شده است عبادت همه روی زمین قضا دارد
و یکی از زهاد در روزگار گذشته از شهر بیرون شد و در غاری نشست و توکل کرد تا روزی به وی رسد. یک هفته برآمد و نزدیک شد به هلاکت و چیزی پیدا نیامد. وحی آمد و رسول آن روزگار که وی را بگوی به عزت من که روزی ندهم تا با شهر نروی و در میان خلق نه ایستی. چون با شهر شد از هرجایی چیزی آوردند. چیزی در دل وی افتاد. وحی آمد که وی را بگوی خواستی که به زهد خویش حکم من باطل بکنی. ندانستی که چون روزی بنده خویش از دست بندگان دیگر دهم دوست تر دارم از آن که از دست قدرت خویش؟ و همچنین اگر کسی در شهر پنهان شود و در خانه دربندد و توکل کند این حرام بود. که شاید که از راه اسباب قطعی برخیزد، اما چون درنبندد و به توکل نشیند روا بود، به شرط آن که هم چشم وی بر در بود تا کسی چیزی آورد و همه دل وی با مردمان نبود، بلکه دل با خدای تعالی دارد و به عبادت مشغول باشد و به حقیقت شناسد که چون از راه اسباب به جملگی برنخاست از روزی درنماند.
مـمـكـن اسـت مـنـظـور از (ديـن ) در ايـنـجـا عـبـادت خـداونـد بـاشـد، چـرا كـهقـبـل از آن بـا جـمـله (فـاعـبـد الله ) دسـتور به عبادت مى دهد، بنابراين دنباله آن كه(مـخـلصا له الدين ) است شرط صحت عبادت يعنى اخلاص و خالى از هر گونه شرك وريا و غير خدا بودن را بيان مى كند.
در مقابل ، كسى كه بر پايه ى استكبار، از عبادت خداوند خوددارى كند، در گمراهى مستى طبيعت ، آلوده به چرك و طغيان و پليدى فتنه و سرگردانى است . پس به سبب نداشتن شرط شناخت و طهارت به هيچ وجه بهره اى از آن صحف مطهره ندارد. چون خداوند مى فرمايد: ... و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئا اءولئك الذين لم يرد الله اءن يطهر قلوبهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم . (147)
مقتضاى اصل در آن برائت از لزوم ((اذن )) است ، به اين صورت كه اگر مورد شك را يكعمل عبادى فرض كنيم يعنى احتمال دهيم كه ((اذن ولى امر)) در صحّت يكعمل عبادى شرط باشد، مثلاً: در نماز ميّت مقتضاىدليل عقل و نقل ، نفى جزء و يا شرط مشكوك است ؛ زيرا عبادت مزبور از مصاديق شك دراقل و اكثر ارتباطى است كه در اصول ، رجوع بهاصل منفى (برائت ) در آن مقرر شده است .