شر انگیختن

معنی کلمه شر انگیختن در لغت نامه دهخدا

شر انگیختن. [ ش َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) فتنه برپا کردن. فساد برانگیختن.

معنی کلمه شر انگیختن در فرهنگ فارسی

فتنه بر پا کردن فساد بر انگیختن

جملاتی از کاربرد کلمه شر انگیختن

توسن نازت چو شد رام به میدان حسن گرد ز هستی خلق بایدت انگیختن
بفرمود خون همه ریختن وزیشان گل باره انگیختن
ولیکن بدین کینه انگیختن به بیداد هر جای خون ریختن
او اظهار می‌کند که نیازی برای انگیختن مجدد جامعهٔ مدنی وجود دارد.
دید حر کز وضع جیش انگیختن در دو سو کار است برخون ریختن
زلفش به عنبر بیختن، استاد در خون ریخت چشمش به سحر انگیختن، بند زبان‌ها ساخته
دیگر گفت: با خردان در هزل و فسوس آویختن آبروی بزرگی ریختن است و غبار ذلت و خواری انگیختن.
این چه اندامست و موج‌انگیزی از آب زلال موج ازین بهتر محال است از زلال انگیختن
جامی از خسرو همی گیرد طریق سوز و درد طور او نبود خیالات کمال انگیختن
آن سوار از خاک ما تا کی برانگیزد غبار از غبار انگیختن یا رب سواران را چه حظ
بباید یکی چاره انگیختن درفش از بر مه برآویختن