معنی کلمه سید محمد حسن الهى طباطبایى در دانشنامه اسلامی
مرحوم الهی طباطبایی دانشور پرهیزگاری بود که به منظور تهذیب نفوس، تزکیه درونی و تصفیه قلوب کوشش های عمیق و مستمری را از خود بروز داد و افرادی علاقمند در پرتو مواعظ و نصایح او به کمالاتی نایل شدند و از نردبان کرامت صعود کردند؛ به نحوی که به جای لذت بردن از تأمین خواهش های نفسانی و تمایلات شخصی از درستی، صداقت، پاکی و خوشخویی و نیز سایر مکارم اخلاقی احساس انبساط روحی می نمود.
این نامور عرصه معرفت از سلاله پاک خاندان عترت و طهارت است و نسبتش از سوی پدر به دومین فروغ امامت، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از سوی مادر به سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام می رسد. یکی از اجداد طاهرینش که در حدود قرن نهم و یا دهم هجری به شهر تبریز مهاجرت نمود. سراج الدین امیر عبدالوهاب نام داشت که فرزندان و اعقابش غالباً در سطحی عالی و ممتاز از فرهنگ و اندیشه بسر برده و در زمره معارف خطه آذربایجان و حتی دنیای تشیع بوده اند.(1)
میرزا محمدتقی قاضی طباطبایی متوفی به سال 1220 یا 1222 هـ.ق جد سوم سید محمدحسن الهی است که عارف مشهور حاج میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (1365-1285 هـ.ق) در این شخص با نامبرده و برادرش علامه طباطبایی اشتراک نسب دارد.(2)
از برخی کتب تراجم و آثار شرح حال نگاران چنین استنباط می گردد که میرزا محمدتقی قاضی مزبور از معاریف و نامداران جهان اسلام می باشد که در فقه، کلام، ادبیات عرب و مباحث تفسیری صاحب نظر بوده و رساله ای در شرح دعای صباح حضرت امام علی علیه السلام نوشته است و نیز نامبرده از شاگردان بزرگ و ممتاز وحید بهبهانی بشمار می رود که موفق به دریافت اجازه از شیخ محمدمهدی فتونی گردیده است.(3)
مرحوم حاج میرزا محمد آقای قاضی طباطبایی (پدر محمدحسن) خود عالمی وارسته و از روحانیان تبریز بود که با خانواده یحیوی وصلت ایجاد کرد و ثمره این پیوند در سال 1321 هـ.ق مطابق با 1281 هـ.ش فرزندی بود که محمدحسین (علامه طباطبایی) نامیده شد. 5 سال بعد یعنی در سال 1326 هـ.ق دومین فرزند این خانواده دیده به جهان گشود که او را محمدحسن نامیدند.
این طفل نورسته در نخستین ماههای اولین بهار زندگی، مادر مهربان و عزیز خود را از دست داد و بر این اساس نهال نوپای وجودش در حالی که به محبت ها، مراقبت ها و عطوفت های این بانوی باایمان و پاکدامن نیاز داشت با ناملایمات مواجه گشت. هنوز چند مدتی از این حادثه نگران کننده و تأسف بار نگذشته بود که چون محمدحسن چهار ساله شد، پدر را از دست داد و از فیض وجود آن مربی عالیقدر که بذرهای فضیلت را در وجودش کاشته بود، محروم گشت و به ناچار سرپرستی و نظارت بر زندگی او و برادرش در منزل پدری واقع در خیابان مسجد کبود تبریز به یکی از محترمین خانواده پدری واگذار شد.
وقتی که این نوباوه والدین خویش را از دست داد و غبارغم و تأثر بر جبین و سیمایش پاشیده شد، برخی افراد از گوشه و کنار به تصور خویش اظهار داشتند: بازماندگان و از جمله سید محمدحسن وضع آشفته و نگران کننده ای را در پیش خواهد داشت! ولی آنان از لطف الهی و فضل پروردگار غافل بودند و حکمت حق بر اندیشه های موهوم فائق آمد و وصی پدرش برای آن که زندگی این خردسال و برادرش متلاشی نگردد وضعشان را بر همان نهج سابق سامان داد و برای هر کدام خادم و خادمه ای معین کرد و پیوسته در امور ایشان مراقبت و نظارت نمود تا این دو کودک به رشد کافی برسند.(4)